یک روحانی: از صحبت های شجونی شرم كردم که لباس پیامبر بر تن داشت و با الفاظ رکیک و زشت آسمان ریسمان میبافت
۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه
وقتی صحبت های شجونی را شنبه شب گوش می دادم، برابر دو فرزند دانشجوی تحصیل كرده خودم بسیار شرمنده شدم، به خصوص كه لباس روحانی كه گفته می شود لباس پیامبر است، بر تن داشت، اما نه مانند پیامبر و قرآن كه به جدال احسن می خوانند بلكه با جدال غیر احسن و با الفاظ ركیك و زشت و همراه با توهین در حال دفاع از چیزی بود كه خود حق می پنداشت. آسمان و ریسمان بافتن آن هم با ادبیات كوچه بازاری و كاربرد لحظه به لحظه كلمه احمق برای این و آن به طور مكرر و در تمام مطالبش دیده می شد، مطالبی كه آنها را با قیافه حق به جانب مطرح می كرد و مرتب طعنه می زند.
وقتی از آن روحانی سخن گفت با این مضمون كه ... با عمامه بزرگ كه در جماران كنار امام خورده و .. چه كرده و حالا برگشته می گوید ما زمان امام هم ولایت فقیه را قبول نداشتیم. به جهنم كه قبول نداشتید.... (نقل به مضمون) راستش از این لحن عرق شرم بر پیشمانیام نشست. آروز كردم كاش زمین دهان باز می كرد و من به درون آن می رفتم.
اندكی به عقب برگشتم. به فعالیت های نوشتاری خودم فكر كردم. ما كجای كار هستیم. این مطالبی كه ما می خوانیم و می نویسیم به چه درد می خورد. اگر قرار باشد هزاران دانشگاهی و محقق و حوزوی فهمیده سالها بنویسند وپژوهش كنند اما یك نفر همه آن افكار و اندیشه ها و روشها را به استهزا بگیرد و بر باد دهد، این مطالب به چه كار می آید. اگر بنا باشد سالها چند روحانی عارف درس اخلاق بدهند و ما به زحمت بچه های مردم را به آن سمت و سو سوق دهیم، چه فایده كه یك شب كسی به اسم روحانیت و روشنگری این چنین اخلاق و ادب را بر باد بدهد؟
همیشه فكر می كردم طی این سی سال شاید دو سه جمله حاصل كار پژوهشیام باشد و شاید به كار پیشرفت علم و دانش بیاید. اما اكنون حس می كنم با یك برنامه اینچنینی، نه این پژوهش مختصر كه كار هزاران كتاب و مقاله و نوشته یك شبه بر باد می رود و اذهان جوانان تحصیل كرده ای كه باید با جان كندن به سمت و سویی كشاند، به همه چیز و همه كس بدبین می شود.
انصاف دهید آیا این بزرگترین توهین به نخبگی نیست؟ آخر نوشتن و هنرورزیدن و پژوهیدن در مقابل ادبیات بازاری و خطاب گوساله و بزغاله و احمق و غیره چه جایگاهی دارد؟ آیا جز وقت تلف كردن است؟
تأسف وقتی بیشتر است كه در همین قالبها و با همین ادبیات به دفاع از مفاهیم مقدس دینی می نشینند. خداوندا، این جوانان ما با شنیدن این سخنان بازاری چه اندیشهای در باره دفاع این شخص از ولایت و امام زمان و توحید خواهند داشت؟
كسی كه از زمین و زمان می گوید و میبافد، كسی كه سالها روی منبر داد و فریاد كرده و اهل جدل است نه استدلال، كسی كه در یك مجلس صدها ادعای شگفت می كند، و پنبه همه كس و همه چیز را كه دوست ندارد می زند، چنین كسی چه جایی برای علم و دانش و استدلال باقی میگذارد؟
این شخص چطور اجازه می یابد زمان عزیزی را كه متعلق به میلیونها انسان است در اختیار بگیرد و با این ادبیات نازل آنها و افكار آنان را به بازی و سخریه بگیرد؟
راستی دلم سوخت و آتش گرفت. اندیشیدم دانشگاه و حوزه و استدلال و سالها زحمت پژوهش كشیدن به چه كار میآید؟ آیا بهتر نیست همه عوامانه بیندیشیم و این همه از نخبگی و نخبگان دم نزنیم؟
این قدر این مطالب بی در و پیكر و دور از آبادی بود كه در میانه كار دلم به حال این مجری جوان برنامه هم سوخت، آن وقت كه خجلت زده به مطالب سست و بی مایه این منبری نگاه می كرد و خجالت می كشید. حتی یك جمله به ذهنش نمی آمد برابر وی بگوید. عاقبت هم بدون گفتن هر نوع سخنی خداحافظی كرد.
درست زمانی كه فكرهای عوامانه غالب شد، و فرهیختگان جرات ظاهر شدن در این صفحه جادویی را نداشتند، یكباره شاهد میدان داری منبرهایی هستیم كه یادگرفته اند با های و هوی و جدل كار خویش را پیش ببرند و با تكرار چند جمله بی سر و ته به تحریك عوام بپردازند.
یادم آمد آن زمان كه در باره مشهد قبل از انقلاب تحقیق می كردم. روزگاری را كه منبریهای مشهد به جان رهبری انقلاب ـ كه آن زمان مشهد بود ـ افتاده بودند. زمانی كه ایشان بسان نخبه ای در آن استان و آستان می درخشید، آری همان زمان بیشتر منبریها علیه او سخن می گفتند و افكار و اندیشه هایش را مورد تمسخر قرار می دادند و ضد ولایتش می خواندند. آن روزی كه او غریب بود و انقلاب او را از آن شرایط درآورد. وقتی در بازار راه می رفت، مریدان بازاری آن منبریها حتی حاضر به سلام كردن به این نخبه نبودند. آیا همین منبرها امروز به جان نخبگان افتادهاند و همه چیز را به اسم دفاع از انقلاب مورد تمسخر قرار می دهند؟
وقتی عقل انقلاب دست آن منبری می افتد كه از یك ساعت حرف زدن او حتی چند جمله اش مفهوم نیست، سرنوشت باقی قضایا روشن است.
فقط می توانم بگویم شرم بر این سیما باد كه با هزینه ملت این چنین نخبگی و عقل را به استهزاء می نشیند و به همه می فهماند چه اندازه سبك، بی وزن و بی خاصیت است. این هدیه سیما به مردم در آغاز دهه فجر بود تا در شبهای آینده چه از راه برسد.
یك طلبه از قم
ارسال به:
0 نظرات ::
ارسال یک نظر