ببخشید آقای شجونی ؛ اونجای ننه دروغگو دقیقاً میشه کجاش ؟!
۱۳۸۸ بهمن ۱۲, دوشنبه
نظر به اینکه جفی شون کانری که در تربیت روی بیست حسین شوش بیست و یک آورده پرده از آبتنی برادران منافق در جکوزی اوین آنهم در دوره اسدل تیغ کش برداشت لذا با یکی از برادران منافق که آنموقع در جکوزی بود لیکن نمیدانیم چرا هنوز زنده است مصاحبه ای کردیم که به زبان خوش در زیر میآید . این مصاحبه عین بقیه مصاحبه ها ناموساً تحت نفوذ و فشار هیچکسی از هیچ جائی خیلی داوطلبانه انجام شده است :
ما : برادر منافق سلطنت طلب کمونیست بهائی صدام یزید کافر ! لطفاً خودتان را معرفی کنید .
برادر منافق : بنام خدا بنده همینهائی که شما گفتی و در جکوزی اوین آبتنی میکردیم .
ما : شما دقیقاً به چه دلیلی دستگیر شدید و بعدش چرا چی شد ؟
برادر منافق : بنده اولاً بخاطر همین اسمی که دارم دستگیر شدم ولی بعداً آمدند گفتند شما منافقها مرفه بیدرد هم هستید چون مردم دارند از گرسنگی میمیرند شما در خانه هایتان جکوزی دارید . بعد چشم ما را بستند بردند یکجائی که جکوزی داشت و ما بقیه کارهای سازمانیمان را همانجا وسط جکوزی انجام میدادیم . ضمناً بنده از آقای کروبی شکایت دارم .
ما : چرا ؟
برادر منافق : خودم هم نمیدانم ولی مگر وقتی آدم را از جکوزی میبرند مصاحبه نباید از کروبی شکایت داشت ؟
ما : چرا ! لطفاً بفرمائید جکوزی اوین از کی چرا راه افتاد و چقدر خوش گذشت ؟
برادر منافق : دوره اسدل تیغ کش چون اوین خیلی شکوفا شد اینبود که جکوزی زدند . اینها به روش نرم اعتراف میگرفتند اینجوری که ما را میبردند جکوزی ولی نه مایو میدادند نه حوله و ما برای اینکه حوله بدهند بهشان التماس میکردیم بعد آنها میگفتند اگر حوله میخواهی پس بیا اینجا را امضاء کن . بعد که امضاء میکردیم بدلیل ترور شصت و دو نفر با تانک اعدام میشدیم .
ما : توی استخر چند نفر بودند و چکار میکردند ؟
برادر منافق : چند نفر بودند و ما را تماشا میکردند . بعد چراغها را خاموش میکردند و بقیه اش را نمیگم ! البته بنده را کشتند !
ما : اوین کلاً چندتا استخر دارد و چقدر خوش میگذرد ؟
برادر منافق : خیلی استخر دارد و بیشتر خوش میگذرد . حتی یکبار قرار بود استخرهای اوین را بدهند برای المپیک ما اعتراض کردیم و اسدل تیغ کش نداد . بنده خوشبختانه در حوادث بعد از انتخابات شنیدم که برادر ابطحی هم چند دفعه همانجا رفته بود جکوزی . بنده البته قبل از اینکه اینرا بشنوم تا ایشان را در حال اعتراف دیدم خودم فهمیدم که رفته جکوزی ولی اینرا نفهمیدم که ایشان را هم کشتند یا نه !
ما : اینها که میگفتند شما را بگیرند جر میدهند پس چطوری میبردند جکوزی ؟
برادر منافق : همین ! ما خودمان هم از همین کف کرده بودیم . البته دیشب جفی شون کانری هم گفت ، این حسین شوش برای خودش عجوزه ای است . ما را میبرد جکوزی اینقدر خوش میگذشت که ما از خوشی زیاد جر میخوردیم و نظام به تمام اهدافش میرسید .
ما : این جفی شون کانری دقیقاً چند روز کجای اوین منبر رفت ؟
برادر منافق : ایشان آنموقع کوچیک بود و خیلی منزه و از پشت هم خیلی زیبا به نظر میرسید عینهو یوزارسیف ! چهارده روز آمدند اوین و اسدل تیغ کش و چندتای دیگر ایشان را هی میبرد استخر بعد با هم میرفتند جکوزی . ایشان استخر و جکوزی اوین را همانجا دید و منبر هم میرفت . البته بعضیها هم میگفتند ایشان روی منبر نمیرود میرود روی مناره ! فکر کنم آخرش ایشان را هم کشتند !
منبع: علیرضا رضائی
ارسال به:
0 نظرات ::
ارسال یک نظر