بلاهایی بزرگ تر از زلزله و توفان
۱۳۸۸ مهر ۲۱, سهشنبه
بزرگتر از زلزله 7 ریشتری بم که دهها هزار نفر را بی خانمان کرد، بی تدبیری های مسوولان کشور است که صدها هزار نفر را از خانه دار شدن ناامید کرده است و بیچاره کارمندان و کارگران که هر چقدر چرتکه می اندازند تا ببینند با حقوق 500-400 هزار تومانی شان و با این همه هزینه زندگی و اجاره خانه و قسط و ... کی می توانند آلونکی برای خودشان دست و پا کنند به جایی نمی رسند و حساب و کتاب هایشان همیشه از کوی ناامیدی سر بر می آورد.
عصرایران - امروز، روز کاهش اثرات بلایای طبیعی است و شاید انتظار این باشد که نوشتار حاضر، راجع به مسایل و مصائبی مانند زلزله، سیل، توفان ،رانش زمین و نظایر آن باشد.
اینها، البته بلایایی هستند که متاسفانه هرازگاهی دامنگیر مردم ما می شوند و در آینده نیز خواهند شد و کسی چه می داند شاید من یا شما جزو قربانیان بعدی این بلیه های طبیعی باشیم.
اما، راستش را بخواهید، روز ملی کاهش اثرات بلایای طبیعی، فقط بهانه ای است برای پرداختن به بلایای بزرگتری که دامنگیر همه ما هستند. بلایایی بزرگتر از سیل و زلزله و صاعقه و آتشفشان.
اگر سیل و زلزله، گاهگاهی سراغ مان را می گیرند، بلایایی که خواهم گفت 24 ساعته و در 12 ماه سال وجود دارند.
اگر ممکن است در آینده بعضی از ما، قربانی سیل و زلزله شویم، هم اکنون (و نه در آینده) همه ما (و نه بعضی هایمان) دچار این بلایا هستیم.
راستی به نظر شما آیا سوءمدیریت و دادن کارها به غیر اهل آن، بلایی کمتر از زلزله است؟ به عنوان مثال، این که مملکتی که جزو 10 کشور اول جهان در خصوص جاذبه های گردشگری است، فقط بتواند تعداد اندکی عراقی و افغانی و پاکستانی - آن هم برای زیارت امام رضا (ع) جذب کند- دچار مشکل نیست؟
38 سال پیش، چند قبیله عرب ،کشور کوچکی به نام امارات تشکیل دارند و درست در همان زمان، ما، کار ساخت فرودگاه بین المللی تهران را آغاز کردیم. اکنون، آن قبایل هفتگانه کشوری را شکل داده اند که ترمینال یک فرودگاهش از کل فرودگاه تهران ما بزرگتر است و ما هنوز که هنوز است داریم همان فرودگاه را تکمیل می کنیم و معلوم نیست چند سال دیگر باید بگذرد تا پیمانکاران ساخت و ساز، از فرودگاه بیرون بروند و دلمان خوش باشد که گوش شیطان کر، بالاخره فرودگاهمان را ساختیم. آیا این وضعیت شرم آور، کم از بلایی مانند زلزله دارد؟
هر روز در خیابان ها، کودکان معصوم و مظلومی را می بینید که در سرمای زمستان و چله سوزان تابستان، با لباس های مندرس فال حافظ می فروشند، اصرار می کند که آدامس از آنها بخرید و یا برایتان اسفند دود می کنند، به جای آنکه به مدرسه بروند، درس بخوانند،استراحت کنند، با پدر و مادرانشان به شهربازی بروند و برای آنها ناز کنند ...! و این صحنه ها چقدر برای ما و برای مسوولان ما عادی شده است! و درست مانند وجود چراغ قرمز در چهارراه ها گویا باید شاهد حضور کودکان مظلوم باشیم و کک مان هم نگزد و مسوولان هم که یا نمی بینند و یا خود را به ندیدن زده اند و یا می بینند و آنقدر عرضه و کفایت ندارند که فکری به حال این "فرزندان ایران" بکنند.
مسوولان، وقتی سراغ آنان می روند که گذشت زمان و جفای روزگار و شلاق های بی رحم دوران، از آن کودکان معصوم و بی گناه، جنایتکارانی عقده ای ساخته است مانند "بیجه" معروف!والله که سوختن این کودکان آن هم در مقابل چشمان همه ما، از آتشی که بر جنگل می افتد و از سیلی که کشتزارها را فنا می کند، دردناک تر و فاجعه بارتر است.
بلای بزرگ خروج بی وقفه متخصصان نخبه از کشور است که در این مملکت به هر دری زده اند، با بی احترامی و بی اعتنایی مواجه شده اند و سر آخر تصمیم به هجرت گرفته به جایی که لااقل درک شان کنند.
بزرگتر از زلزله 7 ریشتری بم که دهها هزار نفر را بی خانمان کرد، بی تدبیری های مسوولان کشور است که صدها هزار نفر را از خانه دار شدن ناامید کرده است و بیچاره کارمندان و کارگران که هر چقدر چرتکه می اندازند تا ببینند با حقوق 400-500 هزار تومانی شان و با این همه هزینه زندگی و اجاره خانه و قسط و ... کی می توانند آلونکی برای خودشان دست و پا کنند به جایی نمی رسند و حساب و کتاب هایشان همیشه از کوی ناامیدی سر بر می آورد.
بلای بزرگتر از رانش زمین، رواج فرهنگ تملق و چاپلوسی است، رواج فرهنگ فحاشی و تهمت است، گسترش فضای تخریب و اهانت است، دوستان را دشمن نامیدن است و هزار بداخلاقی سیاسی دیگر... .
بلای بزرگتر از توفان این است که مردم بین شعارها و فضاهای مدعیان مسلمانی و اعمال آنها، تفاوت از زمین تا آسمان می بینند و جوانان می گویند اگر اسلام این است نمی خواهیم اش و چه جوانانی از چه خانواده های مذهبی ای که اکنون حتی نماز هم نمی خوانند!
بلیه بزرگتر از صاعقه، آتشی است که بر خرمن اعتماد مردم افتاده است. همین ماجرای برنج های وارداتی را نگاه کنید، در طول یکی دو ماه گذشته، مردم هزار حرف متناقض از مسوولان مختلف شنیدند. یکی گفت آلوده هستند نخورید، آن دیگری گفت با خیال راحت نوش جان کنید، مشکلی ندارند و دوباره یک مسوول دیگر سرو کله اش پیدا شده که نه، سمی هستند، دست نگه دارید و ...
و مردم به غصه و نگرانی و گروهی به استهزا می گویند اینها که سر یک برنج این همه متناقض حرف می زنند دیگر کدام حرفشان را باور کنیم؟!
بلای بزرگتر از هر آفت طبیعی این است که میلیون ها ایرانی به ایدز، هپاتیت، سرطان، سوءهاضمه، دیابت، بیماری های قلبی و اعصاب و ده ها مرض ریز و درشت دیگر مبتلا هستند و جالب اینجاست که وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی هم داریم!!
بلیه بزرگتر از ریزش کوه، ناکارآمدی سیستم اداری کشور است که به دستگاه عظیم نارضی تراشی و مردم آزاری تبدیل شده است، سیستمی که در آن، بی قانونی، دست به سرکردن ارباب رجوع، رشوه و اختلاس و ... بیداد می کند به طوری که مردم هرگاه کسی را به شوخی یا جدی نفرین می کنند، می گویند الهی که سروکارت به ادارات دولتی بیفتد.
بلای بزرگتر از سونامی این است که ما در خلیج فارس هنوز در اندر خم کوچه حفظ نام آن هستیم ولی عرب های جنوب خلیج فارس، از آب آن کره می گیرند و از صحراهای خشک و سوزان حاشیه خلیج فارس، شهرهایی می سازند که از ژاپنی و ایرانی گرفته تا روسی و آلمانی و آمریکایی، با جیب های پرپول بدان سو می روند.
مصیبت بزرگ اینجاست که بزرگترین شریک تجاری ما نیز همین امارات است که خود هیچ چیزی تولید نمی کند ولی وقتی ما می خواهیم چیزی از اروپا بخریم، ابتدا کشتی ها به جای آنکه در بندرعباس و بوشهر ما پهلو بگیرند، به دوبی می روند و از آنجا به ایران می آیند تا سهمی از پول ایرانی ها نصیب عرب های امارات شود و هنگامی هم که ما می خواهیم جنسی به دنیای خارج صادر کنیم باز هم ابتدا به این بندرعربی می رود تا اعراب حق السهم شان را بردارند و سپس به دست مصرف کننده نهایی برسد.
... این سخن را اگر ادامه دهم، پایانی برای آن متصور نخواهد بود، جز آنکه جوهر این قلم به اتمام برسد و حوصله خواننده آن سر رود و جایش را به غمی عمیق تر از این بدهد ولی ای کاش وجدان صاحب منصبی تکانی بخورد!
عصرایران - امروز، روز کاهش اثرات بلایای طبیعی است و شاید انتظار این باشد که نوشتار حاضر، راجع به مسایل و مصائبی مانند زلزله، سیل، توفان ،رانش زمین و نظایر آن باشد.
اینها، البته بلایایی هستند که متاسفانه هرازگاهی دامنگیر مردم ما می شوند و در آینده نیز خواهند شد و کسی چه می داند شاید من یا شما جزو قربانیان بعدی این بلیه های طبیعی باشیم.
اما، راستش را بخواهید، روز ملی کاهش اثرات بلایای طبیعی، فقط بهانه ای است برای پرداختن به بلایای بزرگتری که دامنگیر همه ما هستند. بلایایی بزرگتر از سیل و زلزله و صاعقه و آتشفشان.
اگر سیل و زلزله، گاهگاهی سراغ مان را می گیرند، بلایایی که خواهم گفت 24 ساعته و در 12 ماه سال وجود دارند.
اگر ممکن است در آینده بعضی از ما، قربانی سیل و زلزله شویم، هم اکنون (و نه در آینده) همه ما (و نه بعضی هایمان) دچار این بلایا هستیم.
راستی به نظر شما آیا سوءمدیریت و دادن کارها به غیر اهل آن، بلایی کمتر از زلزله است؟ به عنوان مثال، این که مملکتی که جزو 10 کشور اول جهان در خصوص جاذبه های گردشگری است، فقط بتواند تعداد اندکی عراقی و افغانی و پاکستانی - آن هم برای زیارت امام رضا (ع) جذب کند- دچار مشکل نیست؟
38 سال پیش، چند قبیله عرب ،کشور کوچکی به نام امارات تشکیل دارند و درست در همان زمان، ما، کار ساخت فرودگاه بین المللی تهران را آغاز کردیم. اکنون، آن قبایل هفتگانه کشوری را شکل داده اند که ترمینال یک فرودگاهش از کل فرودگاه تهران ما بزرگتر است و ما هنوز که هنوز است داریم همان فرودگاه را تکمیل می کنیم و معلوم نیست چند سال دیگر باید بگذرد تا پیمانکاران ساخت و ساز، از فرودگاه بیرون بروند و دلمان خوش باشد که گوش شیطان کر، بالاخره فرودگاهمان را ساختیم. آیا این وضعیت شرم آور، کم از بلایی مانند زلزله دارد؟
هر روز در خیابان ها، کودکان معصوم و مظلومی را می بینید که در سرمای زمستان و چله سوزان تابستان، با لباس های مندرس فال حافظ می فروشند، اصرار می کند که آدامس از آنها بخرید و یا برایتان اسفند دود می کنند، به جای آنکه به مدرسه بروند، درس بخوانند،استراحت کنند، با پدر و مادرانشان به شهربازی بروند و برای آنها ناز کنند ...! و این صحنه ها چقدر برای ما و برای مسوولان ما عادی شده است! و درست مانند وجود چراغ قرمز در چهارراه ها گویا باید شاهد حضور کودکان مظلوم باشیم و کک مان هم نگزد و مسوولان هم که یا نمی بینند و یا خود را به ندیدن زده اند و یا می بینند و آنقدر عرضه و کفایت ندارند که فکری به حال این "فرزندان ایران" بکنند.
مسوولان، وقتی سراغ آنان می روند که گذشت زمان و جفای روزگار و شلاق های بی رحم دوران، از آن کودکان معصوم و بی گناه، جنایتکارانی عقده ای ساخته است مانند "بیجه" معروف!والله که سوختن این کودکان آن هم در مقابل چشمان همه ما، از آتشی که بر جنگل می افتد و از سیلی که کشتزارها را فنا می کند، دردناک تر و فاجعه بارتر است.
بلای بزرگ خروج بی وقفه متخصصان نخبه از کشور است که در این مملکت به هر دری زده اند، با بی احترامی و بی اعتنایی مواجه شده اند و سر آخر تصمیم به هجرت گرفته به جایی که لااقل درک شان کنند.
بزرگتر از زلزله 7 ریشتری بم که دهها هزار نفر را بی خانمان کرد، بی تدبیری های مسوولان کشور است که صدها هزار نفر را از خانه دار شدن ناامید کرده است و بیچاره کارمندان و کارگران که هر چقدر چرتکه می اندازند تا ببینند با حقوق 400-500 هزار تومانی شان و با این همه هزینه زندگی و اجاره خانه و قسط و ... کی می توانند آلونکی برای خودشان دست و پا کنند به جایی نمی رسند و حساب و کتاب هایشان همیشه از کوی ناامیدی سر بر می آورد.
بلای بزرگتر از رانش زمین، رواج فرهنگ تملق و چاپلوسی است، رواج فرهنگ فحاشی و تهمت است، گسترش فضای تخریب و اهانت است، دوستان را دشمن نامیدن است و هزار بداخلاقی سیاسی دیگر... .
بلای بزرگتر از توفان این است که مردم بین شعارها و فضاهای مدعیان مسلمانی و اعمال آنها، تفاوت از زمین تا آسمان می بینند و جوانان می گویند اگر اسلام این است نمی خواهیم اش و چه جوانانی از چه خانواده های مذهبی ای که اکنون حتی نماز هم نمی خوانند!
بلیه بزرگتر از صاعقه، آتشی است که بر خرمن اعتماد مردم افتاده است. همین ماجرای برنج های وارداتی را نگاه کنید، در طول یکی دو ماه گذشته، مردم هزار حرف متناقض از مسوولان مختلف شنیدند. یکی گفت آلوده هستند نخورید، آن دیگری گفت با خیال راحت نوش جان کنید، مشکلی ندارند و دوباره یک مسوول دیگر سرو کله اش پیدا شده که نه، سمی هستند، دست نگه دارید و ...
و مردم به غصه و نگرانی و گروهی به استهزا می گویند اینها که سر یک برنج این همه متناقض حرف می زنند دیگر کدام حرفشان را باور کنیم؟!
بلای بزرگتر از هر آفت طبیعی این است که میلیون ها ایرانی به ایدز، هپاتیت، سرطان، سوءهاضمه، دیابت، بیماری های قلبی و اعصاب و ده ها مرض ریز و درشت دیگر مبتلا هستند و جالب اینجاست که وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی هم داریم!!
بلیه بزرگتر از ریزش کوه، ناکارآمدی سیستم اداری کشور است که به دستگاه عظیم نارضی تراشی و مردم آزاری تبدیل شده است، سیستمی که در آن، بی قانونی، دست به سرکردن ارباب رجوع، رشوه و اختلاس و ... بیداد می کند به طوری که مردم هرگاه کسی را به شوخی یا جدی نفرین می کنند، می گویند الهی که سروکارت به ادارات دولتی بیفتد.
بلای بزرگتر از سونامی این است که ما در خلیج فارس هنوز در اندر خم کوچه حفظ نام آن هستیم ولی عرب های جنوب خلیج فارس، از آب آن کره می گیرند و از صحراهای خشک و سوزان حاشیه خلیج فارس، شهرهایی می سازند که از ژاپنی و ایرانی گرفته تا روسی و آلمانی و آمریکایی، با جیب های پرپول بدان سو می روند.
مصیبت بزرگ اینجاست که بزرگترین شریک تجاری ما نیز همین امارات است که خود هیچ چیزی تولید نمی کند ولی وقتی ما می خواهیم چیزی از اروپا بخریم، ابتدا کشتی ها به جای آنکه در بندرعباس و بوشهر ما پهلو بگیرند، به دوبی می روند و از آنجا به ایران می آیند تا سهمی از پول ایرانی ها نصیب عرب های امارات شود و هنگامی هم که ما می خواهیم جنسی به دنیای خارج صادر کنیم باز هم ابتدا به این بندرعربی می رود تا اعراب حق السهم شان را بردارند و سپس به دست مصرف کننده نهایی برسد.
... این سخن را اگر ادامه دهم، پایانی برای آن متصور نخواهد بود، جز آنکه جوهر این قلم به اتمام برسد و حوصله خواننده آن سر رود و جایش را به غمی عمیق تر از این بدهد ولی ای کاش وجدان صاحب منصبی تکانی بخورد!
ارسال به:
0 نظرات ::
ارسال یک نظر