آخرین خبرها

چرا روس ها هر گونه که می خواهند با ما رفتار می کنند؟

۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

باید از سر "حب وطن" پرسید که قرار است این وضعیت تا به کجا ادامه پیدا کند و از رهگذر این شرایط ، کشورهایی مانند روسیه، هر رفتاری که خواستند با ما انجام دهند و کشوری دیگر مانند امارات، بیشترین ماهی را از آبهای گل آلود تنش ایران و غرب بگیرد و در مدت سه دهه از یک بیابان لم یزرع، یک سرزمین توریستی ثروتمند بسازد که بسیاری از ایرانیان ترجیح دهند تعطیلات خود را در آن بگذرانند و پول ها و شرکت هایشان را بدانجا ببرند؟
عصرایران - روسیه، برای چندمین بار متوالی اعلام کرد که کار تکمیل نیروگاه اتمی بوشهر به تعویق افتاده است و بر خلاف تعهدات قبلی، این نیروگاه تا پایان سال جاری میلادی به بهره برداری نخواهد رسید.

هر چند که چنین بدعهدی مکرری دور از انتظار نبود اما سوال اینجاست که چرا روس ها به خود اجازه می دهند هر آنگونه که خواستند با ما رفتار کنند و نیروگاهی که باید ظرف مدت 4 سال احداث می شد، اکنون نهمین سال تاخیر را پشت سر می گذراند و روسیه، باز هم در کمال وقاحت و البته خونسردی می گوید که فعلا نمی توانیم تکمیل اش کنیم!

البته این، تنها بد عهدی روسیه نیست و این کشور، قرار بود دستکم 6 ماه قبل پدافند ضدهوایی S-300 را تحویل ایران دهد که باز هم امروز و فردا می کند و مقامات اش با سخنان ضد و نقیض شان، رسماَ ما را "سرکار گذاشته اند".

اما پاسخ به سوال این نوشتار که چرا روس ها به خود اجازه چنین رفتارهای توهین آمیزی می دهند، کاملا مشخص است و آن اینکه در مناسبات بین المللی ایران با قدرت های بزرگ بین المللی، ما تمام تخم مرغ هایمان را در سبد روسیه قرار داده ایم و مثلا همین نیروگاه اتمی بوشهر که قرار بود توسط آلمانی ها احداث شود ، در سال 1996 به روس ها داده شد و یا عمده خریدهای تسلیحاتی ما، از بین صاحبان برندهای برتر بازار سلاح، متوجه روسیه است.

البته شاید گفته شود که این وضعیت، ناگزیر است چه آنکه در شرایط کنونی، کشورهای غربی و مشخصا آمریکا که صاحبان فناوری های برتر هستند، وارد معامله با ایران نمی شوند و حتی هواپیماهای مسافربری نیز به ایران نمی فروشند چه رسد به انتقال فناوری های اتمی و فروش سلاح های مدرن و ...!

این، سخن درستی است ولی باید از سر "حب وطن" پرسید که قرار است این وضعیت تا به کجا ادامه پیدا کند و از رهگذر این شرایط ، کشورهایی مانند روسیه، هر رفتاری که خواستند با ما انجام دهند و کشوری دیگر مانند امارات، بیشترین ماهی را از آبهای گل آلود تنش ایران و غرب بگیرد و در مدت سه دهه از یک بیابان لم یزرع، یک سرزمین توریستی ثروتمند بسازد که بسیاری از ایرانیان ترجیح دهند تعطیلات خود را در آن بگذرانند و پول ها و شرکت هایشان را بدانجا ببرند؟

برون رفت از این وضعیت، تنها یک راه عملی دارد و آن، بهبود جایگاه ایران در نظام بین الملل است، همان راهی که در دولت های سازندگی و اصلاحات، "تنش زدایی" نام داشت و در دست دولت اصولگرای کنونی هم نشانه هایی از حرکت به سمت عادی سازی روابط خارجی به چشم می خورد، هر چند که موانع داخلی، بسیار زیاد است و هستند اشخاص و گروه هایی که فکر می کنند مثلا رابطه با آمریکا، همانند شرب خمر حرام ابدی و بسان گوشت خوک، نجس العین است!

شاید عده ای فریاد و فغان برآورند که اگر روابط مان با غرب و مشخصا آمریکا عادی شود و روزی فرا برسد که سفیران دو کشور در پایتخت های همدیگر مستقر شوند، آنگاه دیگر تمام ارزش هایمان، به باد فنا رفته و شده ایم یک قوم زیانکار که دنیا و آخرتش را با هم از دست داده است!

این در حالی است که برقراری ارتباطات سالم و سازنده با جهان، با حفظ ارزش ها نیز میسر است و اگر توجیهات مخالفان عادی سازی روابط درست باشد، قاعدتا رابطه با شوروی کمونیست و جانشین آن، روسیه ، با آن همه ظلم و خیانتی که در طول تاریخ علیه ملت ایران روا داشته، بسیار زیان بارتر از رابطه با آمریکایی هاست که بسیار کمتر از روس ها به ایران ستم کرده است.
به عنوان نمونه، در جنگ هشت ساله ایران و عراق، ارتش صدام بیشتر توسط سلاح های روسی مسلح می شد تا تجهیزات آمریکایی. (البته این سخن، نافی ستم ورزی های آمریکا علیه ملت ایران نیست و چه کسی می تواند نقش آمریکا در سرنگونی دولت مصدق، حمایت از سرکوب مردم در جریان انقلاب و حمله موشکی به هواپیماهای مسافربری ایران را نادیده بگیرد و فراموش کند؟!)

به علاوه اگر رابطه با غرب، ذاتا و فی نفسه "بد" است، چرا همین الان که این مطلب را می خوانید، سفیر و دیپلمات های انگلیسی، در بزرگترین ملک خیابان فردوسی تهران حضور دارند و سفیر ایران هم در لندن مشغول فعالیت است؟!

متاسفانه همان طور که زمانی علیه سیاست تنش زدایی دولت اصلاحات جوسازی های فراوان می شد و کفن پوشان، با رگ گردن های متورم و چهره های برافروخته برای دولت وقت، خط و نشان می کشیدند و حتی ابایی از حمله به اتوبوس جهانگردان بی دفاع آمریکایی نداشتند، امروز نیز برخی جریان ها ، سنگ راه اقدامات دولت کنونی برای تعامل با غرب و مخصوصا آمریکا شده اند. این در حالی است که منافع ملی ما ایجاب می کند، بدون وادادگی و از سر عزت و مصلحت، مشکلاتمان را با جهان حل کنیم.

در چنان صورتی، کشورهایی مثل روسیه، به خود اجازه نخواهند داد مرتکب رفتارهای ناشایست با ملت ایران شود زیرا از موقعیت انحصاری خارج می شود و در وضعیت رقابت قرار می گیرد.

فراموش نکنیم که در همین موضوع نیروگاه اتمی، طبق برنامه های مصوب کشور، قرار است 19 نیروگاه اتمی دیگر مانند نیروگاه بوشهر در دراز مدت، در نقاط مختلف ایران احداث شود. آیا قرار است همه این پروژه ها را به روس ها بدهیم و بعدش هم التماس شان کنیم و نازشان را بخریم که با چند برابر هزینه متعارف، تکمیل شان کنند؟!

البته با این ساده انگاری هم مخالف هستیم که تصور شود صرف رابطه با آمریکا و بهبود با غرب می تواند حلال همه مشکلات ما شود چه آنکه در این صورت، کشورهای دارای چنین روابطی نباید هیچ مشکلی می داشتند.

دوای دردهای ما ، در درون کشور است و روابط بد یا خوب خارجی، می تواند تشدید کننده دردها یا تسریع کننده درمان باشد.

ملت ایران، با آن همه عظمت و پیشینه تاریخی و تمدنی، حق دارد در نظام بین الملل، مورد احترام و تحسین باشد.شأن ایران ، فراتر از آن است که دولتی مثل روسیه ، چنین اهانت بار و تحقیرآمیز با ما رفتار کند.
» ادامه مطلب

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

اخبار زندانیان سیاسی- مهدیه مینوی تحت فشارهای شدید روانی و هتاکیست

مهدیه مینوی عضو شاخه‌ی زنان جبهه مشارکت ایران اسلامی که هم اکنون در زندان اوین به سر می‌برد، تحت فشارهای شدید روانی و هتاکی است.


به گزارش واحد زندانیان مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، مهدیه مینوی عضو شاخه‌ی زنان جبهه‌ی مشارکت که در تاریخ 30 مهرماه در جریان برگزاری دعای کمیل که برای آزادی زندانیان برگزار شده بود، به همراه عده‌یی دیگر بازداشت و روانه‌ی زندان اوین شد با فشارهای مختلف روحی در زندان روبه‌رو است. طبق گزارش‌های رسیده از زندان اوین، این عضو جبهه‌ی مشارکت در وضعیت نامناسب روحی قرار دارد و به او برای اعتراف‌گیری هتاکی می‌شود.

در هجوم نیروهای امنیتی به مراسم دعای کمیل که در منزل پدر همسر شهاب طباطبایی، عضو در بند شورای مرکزی جبهه مشارکت برگزار شده بود، 71 نفر از افرادی که در مراسم دعا حضور داشتند، بازداشت شدند که به مرور تعدادی از آن‌ها آزاد شدند اما هم‌چنان تعدادی دیگر از آن‌ها در زندان اوین به سر می‌برند

» ادامه مطلب

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

علت مرگ: شهادت در دادگاه علیه مجرمان اصلی کهریزک


در حالی‌که کمتر از یک هفته از مرگ مشکوک دکتر رامین پوراندرجانی، پزشک وظیفه بازداشتگاه کهریزک می‌گذرد، سوالات و ابهامات جدی در مورد علت مرگ وی همچنان بی‌پاسخ باقی مانده است. به گزارش خبرنگار موج سبز آزادی، مرحوم رامین پوراندرجاني پیش از مرگش در جلسه كميته ويژه مجلس جزئيات مرگ شهيد روح الاميني و جنايات كهريزك را فاش كرده بود و به همین دلیل زنده ماندن پزشک وظیفه کهریزک به معنای فاش شدن نام بسیاری از عاملان جنایت‌های مخوف بازداشتگاه کهریزک بود. دوستان و خانواده مرحوم رامین پوراندرجانی، پزشک وظیفه زندان کهریزک می‌گویند: رامین در جلسه‌ای با حضور اعضای کمیته ویژه رسیدگی به وضعیت آسیب‌دیدگان حوادث پس از انتخابات و برخی از نمایندگان کمیسیون امنیت ملی مجلس، جزئیات جنایات کهریزک و شهادت محسن روح الامینی را فاش کرده بود و پس از آن نیز به شدت نسبت به امنیت جانی خود نگران بود.



بر اساس اخبار دریافتی خبرنگار موج سبز آزادی از منابع آگاه و موثق در مجلس هشتم و خانواده و دوستان مرحوم رامین پوراندرجانی، نمایندگان مجلس در کمیته ویژه بررسی حوادث پس از انتخابات هنگامی که از رامین پوراندرجانی در مورد نحوه شهادت محسن روح الامینی سئوال می‌کنند، با پاسخ‌های تکان‌دهنده وی مواجه می‌شوند. پزشک وظیفه درگذشته کهریزک در آن دیدار، محل شهادت محسن روح‌الامینی را بازداشتگاه کهریزک و علت شهادت او را بر اثر شکنجه در زندان عنوان می‌کند و می‌گوید: «محسن را با وضعیت اسف‌باری بعد از شکنجه‌های جسمی شدید دو روز قبل از مرگش نزد من آورده بودند. حال جسمی او بسیار وخیم بود و امکانات پزشکی من هم بسیار محدود، ولی آنچه توانستم برای نجات وی کردم. در همان زمان بود که از سوی مسوولان کهریزک تهدید شدم که در صورت توضیح علت جراحت‌های وارده بر مجروحان کهریزک از ادامه زندگی باز خواهم ماند».

این شهادت مرحوم پوراندرجانی در حضور اعضای کمیته ویژه مجلس در حالی عنوان شده بود که مسئولان نیروی انتظامی به دروغ به کمیته ویژه مجلس گفته بودند که پزشک بازداشتگاه کهریزک، ابتلای روح الامینی به مننژیت را تایید کرده است.

موج سبز آزادی و سایر رسانه‌های داخلی در روزهای پس از شهادت محسن روح‌الامینی خبر داده بودند که مسئولان نیروی انتظامی بعد از بازدید از کهریزک و قبل از ارائه گزارش خود از این بازداشتگاه به مجلس از این پزشک وظیفه کهریزک خواسته بودند که دلیل شهادت محسن روح الامینی را ابتلا به مننژیت عنوان کند. اما لازم به توضیح است که رامین پوراندرجانی حاضر به انجام این کار نشد و به بازگویی وقایع ناگوار بازداشتگاه کهریزک برای نمایندگان ملت پرداخت. بخشی از گفته‌های شهید پوراندرجانی که در بالا ذکر شد، یکی از مهم‌ترین بخش‌های گزارش قرائت نشده کمیته ویژه مجلس هم هست که با فشار مسئولان نیروی انتظامی و قضائی و افرادی چون احمدی‌مقدم، مرتضوی و رادان تاکنون اجازه انتشار پیدا نکرده است و با مرگ مشکوک این پزشک، بر احتمال سانسور و حذف آن بخش از اظهارات او از گزارش اصلی افزوده می‌شود. دلیلی که می‌تواند انگیزه کافی برای به قتل رساندن وی را نیز فراهم کند.

تارنمای نوروز در خبری که از مرگ مشکوک پزشک وظیفه کهریزک منتشر کرد، خبر بازداشت وی توسط نیروی انتظامی قبل از مرگش را نیز آورده بود. گفتنی است مرحوم رامین پوراندرجانی بعد از بازداشت توسط نیروی انتظامی، بارها به دوستان نزدیک خود گفته بود که احتمال قتل وی به علت اطلاع از جنایت‌های کهریزک وجود دارد. او همچنین گفته بود که برای شهادت دروغ در مورد آنچه در کهریزک رخ داده است تحت فشار است اما بنابر اظهارات خانواده این مرحوم، او قصد داشت در دادگاه بر علیه مجرمان کهریزک شهادت دهد. او این نکته را به دوستان و خانواده خود گفته بود و به همین دلیل هم نسبت به جان خود بیمناک بود.

این پزشک وظیفه، با تمام بیمناکی از جان خود به خاطر تهدیدهای صورت‌گرفته، در روز سه‌شنبه در استراحت‌گاه خود در ساختمان بهداری نیروی انتظامی فوت می‌کند و دلیل مرگ وی سکته قلبی تشخیص داده می‌شود. پزشکی قانونی معمولا در مواردی که علت مرگ سکته قلبی تشخیص داده می‌شود، در صورت درخواست خانواده مرحوم، دستور کالبدشکافی را صادر می‌کند. اما این حق از خانواده مرحوم پوراندرجانی به دلایل نامعلوم سلب می‌شود. بر خلاف عرف معمول خاکسپاری که معمولا تغسیل و تکفین در محل دفن(تبریز) صورت می‌گیرد، مراحل تغسیل و تکفین مرحوم پوراندرجانی در تهران انجام می‌شود و سپس جنازه تحت تدابیر شدید امنیتی برای دفن به تبریز منتقل می‌شود. شست و شو، غسل و کفن کردن جسد این پزشک وظیفه در تهران و دفن وی در تبریز تحت شرایط شدید امنیتی و همچنین عدم اجازه به خانواده‌اش برای کالبد شکافی جسد، از جمله موارد ابهام برانگیز این پرونده است که نیروی انتظامی و مقامات قضایی تاکنون دلایل قابل قبولی برای آن ارائه نداده‌اند.

با توجه به شواهد فوق و واقف بودن به این امر که از دولت و قوه قضائیه مبنی بر آشکارکردن آنچه که در کهریزک بر جوانان بی‌گناه کشورمان آمده است، نمایندگان مجلس، به ویژه اعضای کمیسیون امنیت ملی و اعضای کمیته ویژه هستند که باید پاسخگوی موارد ابهام این پرونده باشند.
از این رو نمایندگانی که مسوولیت رسیدگی به تخلفات کهریزک را دارند و به خصوص آقایان علی لاریجانی، رئیس مجلس و بروجردی، رئیس کمیسیون امنیت ملی باید پاسخ دهند که:

۱- تاخير طولاني در قرائت گزارش كميته ويژه و عدم برگزاري دادگاه متهمان كهريزك ، به چه علت و با فشار چه اشخاص و نهادهايي بوده است و ارتباط مرگ مرموز شهید پوراندرجاني با اين تاخيرها و خصوصا متن قرائت نشده گزارش كميته ويژه مجلس چيست؟

۲- با توجه به حضور و شهادت دادن مرحوم پوراندرجاني در جلسه كميسيون امنيت ملي و كميته ويژه و با توجه به اينكه بارها اين مرحوم قبل از مرگ نسبت به عدم امنيت جاني خود هشدار داده بود، چرا از وي محافظت نشد و او همچنان در اختيار نيروي انتظامي كه مقامات عالي آن از متهمان اصلي پرونده جنايات كهريزك هستند، قرار داشت تا شب هنگام، در سن 26 سالگي و در خواب سكته داده شود؟

۳- در حالي كه خانواده اين مرحوم ساكن تبريز هستند و او نیز در نهایت در تبريز دفن شده است، علت برگزاري مراسم تغسیل و تکفین در تهران چه بوده است؟

۴- علت مخالفت مقامات امنيتي با كالبدشكافي جنازه اين مرحوم توسط پزشكان مستقل و حتي پزشكي قانوني که از حقوق مسلم خانواده متوفی بوده است چيست؟

۵- اگر شهيد پوراندرجاني به مرگ طبيعي فوت شده است چرا و به چه دليل مراسم ترحيم وي با حضور نيروهاي امنيتي و در شرايطي غيرعادي برگزار شده است به طوری‌که حتی دوستان نزدیک متوفی هم جرات حضور در مراسم تدفین را پیدا نکرده‌اند؟

۶- ارتباط مرگ مشكوك مرحوم دكتر رامين پوراندرجانی با متهمان اصلي جنايات شكنجه‌گاه كهريزك و به طور مشخص احمدي مقدم فرمانده نيروي انتظامي، رادان جانشين فرمانده اين نيرو و مسئول بازداشتگاه كهريزك و سعید مرتضوي دادستان وقت تهران كه متهمان با دستور وي و معاونانش قاضي حداد و قاضي حيدري فر به كهريزك منتقل شده اند ،چيست؟

۷- آيا شباهت عجيب نحوه اعلام شدن مرگ اين جوان۲۶ ساله يعني ايست قلبي در هنگام خواب با قتل‌هاي سياسي در سال‌هاي گذشته، سوال برانگيز نيست؟

در انتهاي اين گزارش لازم است اين هشدار به مسئولان قضايي داده شود كه جان تعدادي ديگر از سربازان وظيفه حاضر در زندان كهريزك كه از شاهدان عيني جنايات بوده‌اند و خصوصا يكي از اين سربازها كه پس از مشاهده عيني جنايات از حضور در كهريزك امتناع و از سربازي فرار كرده، در خطر جدی است و ممكن است هر كدام از اين افراد نيز به سرنوشت دكتر رامين پوراندرجاني مرحوم دچار شوند، هنگام خواب سکته داده شوند و يا همانند تهديدهاي متعدد زندانيان سياسي که بارها از زبان سعید مرتضوي تکرار شده است، در یک تصادف ساختگي کشته شوند. این سخن قاضی مرتضوی را بسیاری از فعالان سیاسی خوب به یاد می‌آورند که همواره می‌گوید: آمار تصادفات رانندگی در ایران بالاست و خانواده شما هم می‌تواند یکی از این جان باختگان حوادث رانندگی باشد!

» ادامه مطلب

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

نگرانی آژانس از فعالیت‌های مخفی هسته‌ای ایران

تأسیسات جدید اتمی ایران در نزدیکی قم، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را در مورد فعالیت‌های احتمالی مخفی ایران نگران کرده است. در گزارش آژانس آمده که ایران باید به پرسش‌های بیشتری در مورد فعالیت این تأسیسات جدید پاسخ دهد.

به گزارش خبرگزاری رویترز، در گزارش آژانس بین‌المللی انرژی اتمی که روز دوشنبه (۱۶ نوامبر) انتشار یافت، این نگرانی مطرح شده که ایران ممکن است فعالیت‌های مخفی اتمی دیگری نیز داشته باشد.

اطلاعات غلط در مورد زمان احداث تأسیسات قم

این گزارش می‌افزاید که جمهوری اسلامی به آژانس گفته است که ساخت این تأسیسات زیرزمینی، واقع در نزدیکی قم، در سال ۲۰۰۷ آغاز شده است. ولی بر پایه‌ی شواهدی که در اختیار آژانس است، ساخت این پروژه در سال ۲۰۰۲ آغاز شده، در سال ۲۰۰۴ پروژه را متوقف کرده‌اند و در سال ۲۰۰۶ ساخت آن بار دیگر از سر گرفته شده است.

در گزارش آژانس آمده که مقامات ایران دسترسی کامل بازرسان آژانس به این تأسیسات را فراهم کرده‌اند و اولین بازرسی حدود سه هفته‌‌ی پیش صورت گرفته است. ولی ایران باید با پاسخ‌‌های معتبر و کامل به پرسش‌های آژانس، ثابت کند که این تأسیسات فقط در خدمت اهداف غیرنظامی بوده است.

به گزارش خبرگزاری رویترز، اینکه ایران آژانس را از تصمیم خود در مورد ساخت تأسیسات اتمی قم مطلع نساخته است، یکی دیگر از انتقادهای آژانس در گزارش روز دوشنبه بود. از نظر آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، رویکرد ایران در تناقض با تعهدات بین‌المللی این کشور در مورد شفاف‌سازی در فعالیت‌های اتمی است.

فعالیت مخفی ایران و تأثیر منفی آن بر اعتمادسازی

گزارش آژانس بین‌المللی انرژی اتمی می‌افزاید: «تأخیر ایران در مطلع ساختن آژانس، کمکی به امر اعتمادسازی نخواهد کرد». این گزارش می‌افزاید که ایران باید به پرسش‌های عدیده‌ی آژانس در مورد روزشمار ساخت و فعالیت تأسیسات قم و اهداف آن پاسخ گوید.

ایران به آژانس گفته است که تأسیسات قم برای زمانی در نظر گرفته شده بوده که چنانچه تأسیسات نطنز هدف بمباران اسرائیل قرار گیرد، بتوان برنامه‌ی اتمی ایران را در قم ادامه داد.

بر اساس این گزارش، بازرسان آژانس ساخت تأسیسات قم را در «مرحله‌ای پیشرفته» ارزیابی کرده‌اند، ولی در آن دستگاه سانتریفوژ و یا مواد هسته‌ای نیافته‌اند. مقامات ایران به آژانس گفته‌اند که قرار است این تأسیسات در سال ۲۰۱۱ راه‌اندازی شود.

بنا به ارزیابی بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، ایران در ماه جاری غنی‌سازی کمتری داشته است و نسبت به ماه اوت ۶۵۰ دستگاه کمتر فعال بوده‌اند. بدین‌گونه کل سانتریفوژهای فعال به ۳۹۳۶ عدد رسیده است. این در حالی است که کل دستگاه‌های نصب شده، به ۸۶۹۲ سانتریفوژ می‌رسد.

» ادامه مطلب

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

التزام اخلاقی از متهم اول کهریزک

یک هفته بعد از اصرار جمعی از مراجع تقلید برای برپائی دادگاه و محاکمه مسببان زندان کهریزک و همزمان با افشای اطلاعاتی که خودکشی پزشک وظیفه زندان کهریزک را زندان زیر سئوال می برد، دادگاه برای سردار رادان که دومین متهم شناخته شده این پرونده است قرار التزام صادر کرد که از نظر حقوقدانان ضعیف ترین نوع قرارهاست.

صدور قرار التزام برای سردار رادان در مورد پرونده ای که حداقل بیش از ۹۰ شاکی خصوصی و حداقل سه مورد قتل دارد، موجی از شگفتی را ایجاد کرده است. آن هم در حالیکه وضعیت مسوول بازداشتگاه کهریزک وهفت نفر دیگری که پس از افشای جنایات این بازداشتگاه دستگیر شده اند، روشن نیست.

به دنبال افشای اذیت وآزاروشکنجه زندانیان در زندان کهریزک که زیر نظر سردار رادان اداره می شد، محمدكاظم بهرامی، رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح در شهریور ماه سال جاری اعلام کرد که تاکنون ۱۰۴ نفر از کسانی که در بازداشتگاه کهریزک آسیب دیده‌اند در دادسرای نظامی حاضر شده و ۹۰ نفر از آنها به طور رسمی شکایت کرده‌اند. او همچنین گفت که درارتباط با این پرونده هفت نفر از "عاملان" وقایع کهریزک بازداشت شده‌اند. به گفته این مقام قضایی، مسوول بازداشتگاه کهریزک نیز که یکی از مقامات انتظامی است در بازداشت به سر می برد.

رادان: مسوول شماره ۱ کهریزک

پس از مرگ محسن روح‌الامینی، فرزند مشاور ارشد محسن رضایی و رئیس سابق انستیتو پاستور ایران، بازداشتگاه کهریزک توجهات بسیاری را به خود جلب کرد. به گفته یدالله عراقی، فرمانده سپاه رسول الله تهران حداقل سه نفر در زندان کهریزک کشته شدند. معروفترین مورد از این سه نفر روح الامینی بود که حتی خشم محافظه کاران درمجلس را نیز به دنبال داشت. به دنبال افشای ماجرای مرگ روح الامینی، حسین علائی، رئیس سابق ستاد مشترک سپاه با انتشار نامه‌ای سرگشاده اعلام کرد که محسن روح‌الامینی، زیر شکنجه جان باخته و به نقل از پدر محسن روح‌الامینی تصریح شد که دهان این زندانی خرد شده بود. اما این موضوع هم باعث نشد مسوولان رویکردشفافی نسبت به بازداشتگاه کهریزک داشته باشند؛ برای نمونه در حالیکه اسماعیل احمدی‌‌مقدم، فرمانده نیروی انتظامی، مرگ زندانیان در این بازداشتگاه به علت "شیوع بیماری" و نه شکنجه را تایید کرده بود، عزیزالله رجب زاده، فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ، در شهریور ماه گفت که هیچ کسی در این بازداشتگاه جان نباخته است و بازداشتی‌ها با حکم قضایی تنها سه روز در این مکان نگهداری شده‌اند.

از سوی دیگر در حالیکه زندانیان کهریزک به صراحت از حضور سردار رادان در جریان شکنجه یاد کرده و حتی گفته بودند وی از همه خشن تر بوده است، درمرداد ماه سال جاری فرمانده نيروي انتظامي كشور حضور سردار رادان در بازداشتگاه كهريزك را شایعه خواند گفت: "شايعات اينچنيني عليه سردار رادان واقعيت ندارد و شأن ايشان اجازه نمي‌دهد كه در بازداشتگاه حضور يافته و اقداماتي را انجام دهد. اين شايعات ساخته و پرداخته رسانه‌هاي جديد هستند."

هر چند سردار احمدی مقدم تصریح کرد که بازداشتگاه کهریزک که تظاهرکنندگان بعد از انتخابات به آنجا فرستاده شده بودند متعلق به نيروي انتظامي است: " اين بازداشتگاه موقت و فوري براي نگهداري مجرمان خطرناك و اراذل و اوباش دستگير شده در طرح امنيت اجتماعي ساخته شده بود. "

رادان: خودم را خسته نمی کنم!

با وجود همه این بحث ها، سردار رادان قائم مقام نیروی انتظامی مرداد ماه در پاسخ به اينكه گفته مي‌شود افراد رديف اول نيروي انتظامي در موضوع بازداشتگاه كهريزك دخالت داشته‌اند، به خود اشاره كرد و گفت: "من كه معمولا با شماها هر موضوعي را در برابر دوربين به استحضار مردم رسانده‌ام، اما موضوع اين است كه شان خودمان را هم‌شان گزارش‌ها و شايعاتي كه اعلام مي‌كنند، نمي‌دانيم. لذا براي آنكه بخواهيم به اين شايعات پاسخ دهيم، خود را خسته نمي‌كنيم."

رادان کیست؟

سرتیپ پاسدار احمدرضا رادان، متولد۱۳۴۲ اصفهان، از اعضای سابق سپاه و ازفرماندهان ارشد نیروی انتظامی کشور وجانشین فرمانده نیروی انتظامی کشوراز سال ۸۷ است. او سابقه فرماندهی نیروی انتظامی در سیستان وبلوچستان وخراسان را نیز درسابقه خود دارد. وی پس از بازنشستگی مرتضی طلایی رییس پلیس تهران که بعدا به شورای شهر تهران پیوست جای وی را گرفت. نام سردار رادان هنگامی بر سر زبان ها افتاد که وی اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی را به عهده گرفت. کتک زدن افراد مجرم و ریختن به خانه های آنان و آفتابه آویزان کردن از گردنشان و اقداماتی از این دست که تعجب و اضطراب زیادی را در جامعه ایجاد کرده بود از جمله بخش های این طرح بود که در سطح بین المللی انعکاس وسیعی داشت.

مراحل نخستین این طرح بیشتر بر پوشش زنان تمرکز داشت و در مراحل بعدی جمع آوری معتادان و سپس جمع آوری اراذل و اوباش، بازرسی از کارگاه‌ها و فروشگاه‌های لباس و ارایشگاه‌های مردانه، عکاسی ها و... نیز در دستور کار آن قرار گرفت.

به دنبال اجرای این طرح که انتقادات زیادی را در سطح جامعه برانگیخت، سردار رادان چهره خشن و عصبانی خودرا به نمایش گذاشت. فرمانده ای که در دانشگاه امام صادق مدیریت بحران می خواند، آنچنان مورد انتقاد قرار گرفت که در برنامه کوله پشتی فرزاد حسنی در برابر سوالات وی تاب نیاورد و عصبانیت خود را آشکار کرد.

گفتنی ست سردار رادان که در جریان فاجعه 18 تیر و سرکوب دانشجویان نیز دخالت مستقیم داشت، چندی قبل به علت فساد اخلاقی به همراه برخی از همکارانش دستگیر و مدتی را در زندان گذراند اما با وساطت دفتر آیت اله خامنه ای از زندان آزاد و پرونده اش مختومه شد.

» ادامه مطلب

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

بازگشت به خفقان سال های 60 ناممکن است

به دنبال رويداد حوادث پس از انتخابات 22 خرداد، یکی از مسائل مورد بحث، این بود که قوميت ها به كدام سو ميل مي كنند؟ آيا درچارچوب سرزميني ايران به آينده مي انديشند يا مايلند با راديكاليزه كردن جنبش سبز به استقلال قومي دست یابند؟ سوالاتي از اين دست را با يوسف عزيزي بني طرف، كه بيشتر مطالعات خود را درحوزه قوميت ها به انجام رسانده، مطرح كرده ایم. به باور وی راديكاليسم قومي جايي براي پيروزي ندارد وبيشتر منجر به قدرت گيري نظامي ها براي سركوب خواهد شد.به گفته او همچنین حاکمیت هیچ امکانی برای تحمیل خفقان سال های 60 بر جامعه ندارد.

اين گفت وگو را مي خوانيم.

باتوجه به رويكرد دولت به سوي انسداد هرچه بيشتر، فكر مي كنيد قوميت هاي ايران به كدام سو بيشتر گرايش خواهند يافت؟

جامعه ایران از یک جامعه مدنی نیرومند و سنت های مبارزاتی قوی برخوردار است ودولت کنونی، به رغم همه اقدامات سرکوب گرانه اش نمی تواند سکوت گورستانی را در ایران برقرار کند. از سوی دیگر در شرایط بین المللی کنونی وباوجود تکنولوژی پیشرفته ارتباطات - نظیر اینترنت و ماهواره - امکان بازگشت به فضای قبل از 57 وجود ندارد. راستگرایان حاکم در ایران حتی نمی توانند جامعه را به خفقان سال های 60 باز گردانند، لذا انسداد مطلق سیاسی در ایران ناممکن است. گرچه این انسداد نسبی است و نسبت آن در مناطق مختلف کشور فرق می کند.

اقوام ايراني چطور؟ از موسوي يا خاتمي درشرايط كنوني عبوركرده اند؟

در این زمینه نمی توان به شکل مطلق قضاوت کرد. این مساله اساسا مساله پیچیده ای است؛ متغیری است که با چندین پارامتر ارتباط دارد واز استانی تا استان دیگر تفاوت می کند. فرضا شاید –ـ وبراین واژه شاید تاکید می کنم ـ در میان برخی از خلق های غیرفارس، نظیر بلوچ ها این قضیه بیشتر صدق کند. تازه در آن جا نیز نمی توان گفت که همه مردم بلوچ از کروبی وموسوی عبور کرده اند. چون در استان سیستان وبلوچستان ـ حتا طبق همین نتایج تقلبی ـ احمدی نژاد کمترین آرا را در انتخابات ریاست جمهوری به دست آورد. اما شدت یابی فرایند خشونت متقابل میان حکومت واپوزیسیون مسلح بلوچ، فضای استان سیستان وبلوچستان را بیش از سایر مناطق رادیکالیزه کرده است. من فکر می کنم جنبش های اصلاحگرا وتحول طلب در میان ترکمن ها، عرب ها، آذربایجانی ها و کردها هنوز طرفدارانی دارند که نه تنها کم نیستند، بلکه موثر هم هستند. اما اگر این جنبش ها به خواسته ها وروحیات این قومیت ها توجه نکنند یا آنها را نادیده بگیرند امکان واگرایی افزایش خواهد یافت.

درچه صورتي اقوام ايراني كماكان دركنار جنبش سبز خواهند ماند؟ به عبارت دیگر اقوام ايراني تا چه اندازه جنبش سبز را از خود مي دانند؟

به نظر من هم اکنون جنبش سبز توانسته است شماری از مردمان غیرفارس را با خود همراه کند. اینان گرچه با زبان یا شعار خاص خود در تظاهرات اعتراض آمیز شرکت نمی کنند اما با تشخیص ضرورت عبور از مرحله کنونی، با شعارهای ضد دیکتاتوری وشعارهای دموکراسی خواهانه وحقوق بشری همگامی نشان می دهند. آنان می دانند که برای رسیدن به حقوق ملی (قومی ) خویش چاره ای جز برداشتن سد سدید دیکتاتوری وتمامیت خواهی کنونی حاکم بر ایران ندارند. البته شماری از مردمان این قومیت ها هم هستند که نسبت به جنبش سبز بدگمان اند. با اینان که صحبت می کنی می گویند چرا وقتی کردها، عرب ها، ترک ها، بلوچ ها وترکمن ها را طی سال های گذشته سرکوب کردند کسی در تهران به دادشان نرسید وهمنوایی و همراهی نکرد. اینان بخصوص به جنبش های مدنی سال های اخیر اشاره می کنند ومی گویند که قومیت ها در مبارزه خود برای احقاق حقوق ملی و دموکراتیک شان تنها ماندند و مرکز نشینان حمایتی از آنان نکردند بلکه برخی نیز فریب تبلیغات دستگاه های امنیتی را خوردند که این جنبش ها را تجزیه طلب معرفی می کرد. به عنوان مثال، فعالان عرب اهوازی به تظاهرات گسترده مردم عرب در اهواز ودیگر شهرهای استان در بیست وششم فروردین 84 اشاره می کنند که به نظر آنان مقدمه تظاهرات وخیزش های دموکراتیک در دوران حاکمیت راستگرایان افراطی است. ومی دانیم که بهانه خیزش مردم عرب همانا برنامه های حاکمیت برای تغییر جمعیت آنان در استان خوزستان بود که البته انگیزه هایش بیشتر ناشی از ستم ملی ونژادی بود. کردها نیز در مرداد 84 در بیشتر مناطق کردنشین تظاهرات کردند که بهانه اش مرگ "شوانه قادری" بود، اما انگیزه های اصلی اش باز هم ستم ملی بود. موج مطالبات ملی و قومی سپس به آذربایجان رسید و در خرداد 85 شاهد خیزش مردم آذربایجان در شهرهای مختلف ترک نشین بودیم که البته بهانه اش، نشر یک کاریکاتور ضد ترکی توهین آمیز در روزنامه ایران بود اما انگیزه واقعی اش همانا تبعیض قومی ومحرومیت این قوم از حقوق زبانی وفرهنگی شان است. طی پنج سال گذشته شماری از فعالان خلق های غیرفارس دستگیر، زندان ویا اعدام شدند.... اما دریغ از یک بیانیه محکومیت از سوی نهادهای مدنی یا احزاب و سازمان های سراسری، اعم از اصلاح طلب وتحول طلب. اینان حتی از نشر بیانیه برای حمایت از حقوق فرهنگی این قومیت ها خودداری می ورزند. من خود شاهد بودم که سازمان های زنان، کارگران یا دانشجویان یا کانون ها و اتحادیه های مطبوعاتی و فرهنگی، حتی از صدور بیانیه در مناسبت های جهانی مانند روز زبان مادری در 21 فوریه یا در آغاز سال تحصیلی در اول مهر اکراه داشتند. بی گمان اگر این احزاب و نهادهای مدنی وسياسى وفرهنگی در سال های گذشته، اعدام یا زندانی کردن عرب ها، بلوچ ها، کردها، ترک ها و ترکمن ها را محکوم می کردند امروز شاهد این دودلی وبی اعتمادی نبودیم. البته استثنا هم در این زمینه وجود دارد. منظورم این است که شمار اندکی از احزاب سراسری ـ واغلب اپوزیسیون دموکرات یا چپ خارج از کشور ـ گاهی این کار را می کردند. قومیت های غیرفارس این سکوت را حمل بر خشنودی از اقدامات سرکوبگرانه رژیم می دانند. البته در ایام انتخابات ریاست جمهوری، آقایان مهدی کروبی و میرحسین موسوی در برنامه های خود به ضرورت احقاق حقوق قانونی قومیت ها پرداختند که البته برنامه آقای کروبی در این زمینه مفصل تر وجامع تر بود. اما پس از آن، دیگر به ندرت صحبتی از این حقوق شد واین امر ـ یعنی عدم یادآوری این حقوق طی چندماه بعد از انتخابات ـ باعث شده است که بخشی از خلق های غیرفارس از جنبش سبز فاصله بگیرند و حتا در برخی شهرها مانند تبریز شاهد گرایش های ناسیونالیستی باشیم که هر از گاهی خودرا در مسابقه های فوتبال تیم تراکتورسازی (تراختور) و دیگر تیم ها نشان می دهد. اين را اضافه كنم كه آقاى موسوى در آخرين مصاحبه اش با سايت جماران، از ضرورت اجراى اصول متعلق به تدريس زبان هاى غيرفارسى در مناطق قوميت هاى غيرفارس سخن به ميان آوردند كه اقدام مثبتى به شمار مى رود. آقاى منتظرى نيز صحبت هايى در اين زمينه داشتند كه بايد آن را به فال نيك گرفت، چون در سال های اخیر این نخستین بار است که یک مرجع تقلید شیعه مساله ضرورت احقاق حقوق زبانی وفرهنگی قومیت های غیرفارس را مطرح می کند.

به طورمشخص ودقيق تردر شرايط كنوني واز نظر تحليلي، پس ازانتخابات در اقوام ايراني چه گرايش هايي از منظر استراتژيك به وجود آمده است؟

هم اکنون واقعیت در میان خلق های غیرفارس به شکل زیر است: بخشی از آنان با جنبش سبزاند وبخشی نسبت به آن بدبین وگرایش های مبارزاتی تند ومسلحانه دارند، نظیر گروه عبدالمالک ریگی در میان بلوچ ها و گروه پژاک در میان کردها و گروه نبرد عرب (جبهة النضال العربی) در میان عرب ها. اینان چه استقلال خواه باشند نظیر دومی وسومی وچه خواهان حقوق ملی ومذهبی باشند نظیر اولی، میانه ای با جنبش سبز ندارند والبته خود جنبش نیز با آنها میانه ای ندارد. از نظر فعالیت های مسلحانه، سازمان مقاومت مردمی ایران (جندالله) از همه فعال تر است که عملیاتش بازتاب های وسیع داخلی، منطقه ای و بین المللی داشته است. البته فعالیت های مسلحانه حزب پژاک نیز بازتاب های داخلی داشته است. گروه نبرد عرب را در ایران کمتر به اسم می شناسند ومردم بیشتر خبرهای عملیات آنان را از رسانه ها می شنوند. در این میان گرایش سومی نیز در میان این خلق ها وجود دارد. اینان کسانی هستند که منتظرند ببینند اوضاع به کجا کشیده می شود واحتمالا اگر جنبش سبز به دستاوردهایی دست یافت بسیاری از اینان به آن خواهند پیوست.

متاسفانه برخي حركت هاي راديكاليستي درحال رشد است، در اين گرايش ها شانس حركت مسلحانه براي مقابله با نظاميان تا چه اندازه است؟

قبل از هر چیز باید بگویم که این گونه حرکت های مسلحانه، واکنشی است نسبت به ستم ملی ومذهبی وسرکوب هایی است که این خلق ها طی سه دهه گذشته با آن مواجه بوده اند. شاید از نظر من وشما این حرکت ها مردود وحتی محکوم باشد اما در یک مطالعه علمی و جامعه شناسانه باید ریشه های این واکنش های تند را بررسی کرد. مطمئنا برخورد نیروهای سرکوبگر با ملیت ها وطبقات ولایه های مختلف جامعه ایران تفاوت می کند. مثلا برخوردی که با یک تظاهرات در تهران می شود با نظیر آنکه توسط قومیت های غیرفارس در اهواز یا ارومیه یا سنندج یا زاهدان انجام می گیرد فرق می کند. بی شک در حالت دوم برخورد شدیدتر وبسا بی رحمانه تر است. این امر در باره وضع زندان ها ورفتار بازجویان وبازپرسان با متهمان سیاسی نیز صدق می کند. درواقع رفتار با زندانیان کهریزک پیشتر در اهواز ومهاباد وزاهدان انجام شده بود اما در ایران کسی از آن خبری نداشت. با این حال من شخصا شانس موفقیتی برای این گونه حرکت های مسلحانه نمی بینم بلکه برعکس معتقدم که باعث بهره برداری نیروهای امنیتی از آنها می شود واصولا زمینه را برای نظامی و امنیتی کردن مناطق قومیت های غیرفارس وسرکوب هرچه بیشتر فعالیت های مدنی، فرهنگی وسیاسی مهیا می کند. امری که طی چند سال گذشته شاهد آن بودیم. ضمنا فراموش نکنیم که برخلاف ویتنام، چین یا کوبا، جنبش های مسلحانه در ایران ـ چه در سطح سراسری وچه در سطح منطقه ای ـ هیچ گاه به نتیجه مطلوب نرسیده است. این را تاریخ معاصر ایران می گوید. تجربه جنگ های چریکی قبل از انقلاب یا عملیات مسلحانه برخی گروه ها نظیر مجاهدین خلق در سال های پس از انقلاب، گواه این امر است. حتا جنبش مسلحانه جنگل به رهبری میرزا کوچک خان که یک جنبش منطقه ای وخواهان خودمختاری منطقه گیلان بود نیز با شکست روبه روشد. گرچه این جنبش هدف های سراسری برای رهایی کل ایران هم داشت. این مساله برای مردم عرب بیش از سایر مناطق ایران صدق می کند. منظورم بی نتیجه بودن مبارزه مسلحانه است. چون اگر در بلوچستان یا کردستان یا گیلان، با وجود طبیعت خاص کوهستانی، مبارزه مسلحانه جواب نمی دهد، به طور اولی در خوزستان ـ که فاقد هرگونه کوه وجنگل است ـ این امر مضاعف است. منتها پس از مبارزه سیاسی وفرهنگی مردم عرب در دهه گذشته، وبه ویژه پس از تظاهرات وخیزش آنان در فروردین 84، شماری از افراد با تاسی از گروه های بنیاد گرای عراق که در فلوجه و سایر مناطق سنی نشین عراق دست به عملیات مسلحانه می زدند، به این روش روی آوردند که با سرکوب خشن نیروهای امنیتی روبه روشدند این امر باعث انسداد فضای سیاسی وفرهنگی وتوقف هرگونه فعالیت قومی شد. اتفاقا بعد از آن انفجارهای اهواز، یعنی در سال های 85 و 86 ودر اوج خفقان احمدی نژادی، ما بازهم شاهد تظاهرات توده های عرب اهواز به مناسبت های مختلف ملی ومذهبی نظیر عید فطر بودیم اما با استمرار گاه به گاه ومشکوک عملیات مسلحانه در استان، تظاهرات مردم و حرکت های مدنی قطع وعملیات سرکوبگرانه تشدید شد. در تاریخ معاصر ایران، مبارزات پارلمانی و جنبش های سیاسی و مدنی و استفاده از اعتصابات و تظاهرات خیابانی، اغلب به نتیجه مطلوب رسیده است. در انقلاب مشروطه و در جنبش ملی شدن نفت همین شیوه ها موثر بوده اند. مردم با تظاهرات میلیونی کمر رژیم شاه را شکستند وباهمین تظاهرات میلیونی در خرداد 88 وبعد از آن، ستون های حکومت کنونی ایران را به لرزه در آوردند. همین شیوه و سایر شیوه های مبارزات سیاسی نظیر اعتصاب وتحصن وتظاهرات و عصیان مدنی، می تواند جنبش کنونی مردمان ایران را به نتیجه مطلوب برساند ودموکراسی وحقوق بشر وتامین حقوق خلق های غیرفارس را به ارمغان آورد.

اقوام ايراني براي عبور از بحران كنوني پس از انتخابات چه راه حل هايي را برگزيده اند و فكر مي كنيد بهترين راه حال براي آن ها چيست؟

من در باره گرایش ها در میان قومیت ها ـ که در برگیرنده راه حل های بخش های مختلف آنهاست ـ صحبت کردم، با این وجود معتقدم که باید نوعی هماهنگی میان همه قومیت های ایران، چه در مرکز یعنی تهران وچه در پیرامون یعنی مناطق قومیت های غیرفارس به وجود آید. هرگونه ناهماهنگی میان اینها به زیان مبارزه مردم ایران برای دموکراسی وحقوق بشر وحقوق قومیت هاست. به نظر می رسد که جنبش سبز می تواند ظرفی باشد که همه این عناصر را در خود جای دهد ویک جنبش سراسری در همه مناطق ایران به وجود آورد. اکنون ثقل مبارزه در تهران متمرکز شده است، اما در روز 13 آبان شاهد تحرک وتظاهرات اعتراض آمیز در برخی از شهرستان ها بودیم واین پدیده ای است که دلگرم کننده به نظر می رسد. اما هنوز حرکت خلق های غیرفارس با جنبش سبز کاملا منطبق نیست.واقعیت این است که نوعی عدم اعتماد متقابل - به ویژه از سوی قومیت های غیرفارس ـ وجود دارد که پیشتر به دلایل آن اشاره کردم. در این شرایط یکی از مسایلی که می تواند میان جنبش سبز وقومیت های غیرفارس فاصله بیاندازد و بر بی اعتمادی ها بیفزاید گرایش های ناسیونالیستی فارس گرایانه است که گاه به گاه در این جا و آن جا رخ می نمایند. این گرایش ها که بر زمینه دشمنی با دین وبراساس باستانگرایی شکل گرفته اند وتوسط رسانه های سلطنت طلب وملی گرایان افراطی تغذیه سیاسی می شوند بزرگترین تهدید برای همگرایی قومیت های غیرفارس با جنبش دموکراسی خواهانه وضد دیکتاتوری مردم ایران است. من در مصاحبه های قبلی هم گفته ام که با ظهور عدم کارایی ایدئولوژی دینی حاکم، ایران شاهد اوج گیری دو نوع ناسیونالیسم در مبارزه با ایدئولوژی حاکم است: یکی ناسیونالیسم قومیت های تحت ستم ملی یا خلق های غیرفارس، ودیگری ناسیونالیسم عظمت طلبانه قومیت مسلط. بی گمان گرایش های ناسیونالیستی به ظاهر ایرانی (اما در باطن فارس گرایانه)، گرایش مسلط در جنبش سبز نیست واین جنبش، طیف ها وگرایش های متنوع مختلفی نظیر اصلاح طلبان، دموکرات ها، چپ ها، لیبرال ها و دیگر گرایش های سیاسی را نیز در بر می گیرد. اما شعارها وتحرکات ناسیونالیست های باستانگرا وفارس محور باعث رم کردن قومیت های غیرفارس می شود.جدایی این قومیت ها از جنبش سبز می تواند به ناکامی این جنبش منجر شود. محصور بودن جنبش سبز در تهران امکان موفقیت آن را کاهش می دهد یا مدت مبارزه را طولانی تر می سازد. جنبش سبز حتی اگر بتواند بدون بخش های عمده خلق های غیرفارس وتنها با کمک تهران و چند شهر دیگر ایران به پیروزی دست یابد بعدها با معضل " مساله ملی" روبه رو خواهد شد. بدون حل مساله قومیت های غیرفارس ممکن نیست در ایران دموکراسی ریشه داری ایجاد شود. این قومیت ها هم بعید است پس از این زیر بار هر نوع دیکتاتوری یا تسلط یک قومیت بروند، حتی اگر این امر زیر عنوان دموکراسی وحقوق بشر ونظایر آن صورت گیرد. البته تصلب وعدم انعطاف راستگرایان افراطی حاکم واستمرار آنان در کاربرد خشونت علیه اعتراضات وتظاهرات مسالمت آمیز مردم می تواند عواقب وخیمی برای کشور داشته باشد. ژرف شدن شکاف میان مخالفان وطرفداران دولت ـ که اینان البته نسبت کمی را تشکیل می دهند واتکایشان بیشتر بر زور وقدرت است ـ می تواند شکاف های دیگری را نیز در جامعه ایران فعال سازد.شکاف های قومی، اجتماعی، طبقاتی ونسلی از این گونه اند والبته خطرناک تر از همه شکاف های قومی است. رسوخ وغلیظ شدن شعارهای ناسیونالیستی فارس گرایانه در جنبش سبز می تواند سم مهلکی، نه تنها برای این جنبش بلکه برای موجودیت و یکپارچگی ایران باشد. اگر این گرایش ها وشعارهای ملی گرایانه افراطی ـ که در دشمنی با قومیت های عرب وترک وخصومت با همسایگان خودرا تعریف می کنند ـ به گفتمان مسلط جنبش کنونی تبدیل شوند، نتیجه همانا جنگ داخلی خواهد بود.

حكومت پس از انتخابات دربرخورد با اقوام چه سناریوهایی می تواند داشته باشد؟

به نظر من حکومت کنونی هیچ راه حلی برای حل "مساله ملی" یا مساله قومیت ها ندارد. این حکومت پوپولیست ومتقلب حتا نمی خواهد اصول قانون اساسی مربوط به قومیت ها ـ که حداقلی از حقوق آنان است ـ را اجرا کند. البته حکومت های قبلی ـ هاشمی رفسنجانی ومحمد خاتمی ـ نیز اقدامی برای اجرای اصول 15 و19 و48 انجام ندادند اما در دوره خاتمی، قومیت های غیرفارس حداقل می توانستند به نوعی صدای خودرا به گوش سایر مردم ایران برسانند واز گشایش دوره اصلاحات بهره ببرند. نباید از نظر دور داشت که راستگرایان حاکم ممکن است در جهت تفرقه میان قومیت ها یا میان برخی از آنها وجنبش سبز برنامه ریزی واقدام کنند. آنان با کاربرد خشونت واستفاده از ابزار اعدام در کردستان وبلوچستان وخوزستان وآذربایجان می کوشند از پیوند تهران ومناطق قومیت های غیرفارس جلوگیری کنند.این را نیز باید افزود که برای جلوگیری از فروپاشی ایران، هیچ راهی جز به رسمیت شناختن حقوق مشروع خلق های غیرفارس وجود ندارد والبته بهترین شکل نظام حکومتی برای کشور چند ملیتی ایران همانا سیستم فدرال است که در بیش از یکصد وبیست کشور جهان جواب داده است.

» ادامه مطلب

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

در رم اتفاق افتاد

اعظم سادات، همسر احمدی نژاد، دعوت برلوسکونی را برای شام نپذیرفت، وی گفت: " اگر خانوم تون باشه من می آم، ولی اگر تهنایی باشین، واسه ما خوبیت نداره." اعظم سادات فراحی در گفتگو با خبرنگار نشریه " ایل کوچینا" شرکت کرد.

ایل کوچینا: به عنوان یک ایتالیایی می خواستم بگویم عینک تان قشنگ است.

اعظم سادات: اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن فی هذه الساعة و فی کلّ ساعة ولیّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و مؤیداً، حتّی تسکنه ارضک طوعاً و تمتّعه فیها طولاً. مرگ بر اسرائیل غاصب و درود بر شهدای اسلام و مسلمین. عینک اینجانبه توسط برادر احمدی نژاد رئیس جمهور خریداری گردید و مارک است.

ایل کوچینا: به عنوان همسر رئیس جمهور ایران چه احساسی دارید؟

اعظم سادات: تا چشم دشمنان اسلام کور بشه، علی الخصوص زهرا رهنورد و فائزه هاشمی و فاطمه هاشمی و هرکی دلش می خواست بشینه روی این صندلی، الهی بحق زهرا سلام الله علیه که خدا بزند به کمرشان.

ایل کوچینا: برای خوانندگان ما خیلی جالب است که بدانند آقای احمدی نژاد در خانه چه شخصیتی دارد؟

اعظم سادات: ما چند ساله توی خونه ندیدیم شون، ایشون مثل یک خدمتگذار برای ملت می مونه، و شب ها دیر می آد خونه، و به محض دخول هم کپه مرگش رو می ذاره.

ایل کوچینا: آیا شما هم در مسائل سیاسی حضور فعال دارید؟

اعظم سادات: من در اینجا به تمام جهانیان می گم که زنان مسلمان ایران در صحنه مبارزه با استکبار جهانی حضور دارند، البته اگر خواهر شوهرشان بیخودی و بدون هیچ سوادی و دلیلی خودش را نیندازد وسط و وارد شورای شهر نگردد.

ایل کوچینا: گفته می شود که در انتخابات اخیر ایران، تقلب صورت گرفته و جنبش سبز در اعتراض به این انتخابات به خیابانها ریختند و دختری به اسم ندا نیز کشته شد، شما در مورد ندا چه احساسی دارید؟

اعظم سادات: من به عنوان یک زن ایرانی به اروپایی های باصطلاح خارجی می گویم که بیخودی ورندارند علیه اسلام حرف مفت بزنند، بلکه اسلام در اروپا شهیدی به نام مروه الشربینی داشته که عکس شهید مروه را همسرم به اینجانبه داد که حالا سووال من این است که شما چرا قاتل این زن را مجازات نمی کنید؟ هان؟

ایل کوچینا: قاتل مروه الشربینی به حبس ابد محکوم شده، در مورد قاتل ندا چه اتفاقی افتاده است؟

اعظم سادات( به مترجم): این زنیکه راست می گه؟

مترجم: بله، راست می گه، جوابش رو چی بدم؟

اعظم سادات: مسائل داخلی اسلام به هیچ کسی مربوط نیست، چه ندا چه مروه الشربینی، همینو بگو تا دهنشو جر ندادم.

ایل کوچینا: علت شرکت شما در کنفرانس غذا در ایتالیا چیست؟

اعظم سادات: نه که خیلی برخورد خوبی با آقامون در نیویورک کردین که بدبخت بیچاره دو روز فحش خورد و عکس اش به عنوان وانتد روی وانت چسبوندن، انتظار داشتین بیاد اینجا که این دفعه هم بهش فحش بدین؟ من به جای ایشون اومدم. به ایشون گفتم، صد بار شما رفتین، یک بار هم اینجانبه، بخصوص که من در مورد همه غذاها تخصص کافی دارم، هم غذا هم ترشی و هم مرباجهات، چیزی که عوض دارد گله ندارد.

ایل کوچینا: شما برای اجلاس جهانی غذا چه پیشنهادی دارید؟

اعظم سادات: ما چند برنامه که از دستورات اسلام هست و برای حل مشکلات غذایی جهان لازم است متذکر می شوم، اول اینکه کم بخور همیشه بخور نه اینکه دائم بری پای یخچال هر چی اون توئه بخوری، ثانیا، غذاتو هورت نکش، دلم غژغژ می کنه، ثالثا قاشق رو نزن به دندونت، اعصابم می ریزه به هم، موقع غذا خوردن هم اینقدر حرف نزن، دارم تا وسط معده تو می بینم.

ایل کوچینا: با توجه به فقر غذایی در جهان چه برنامه ای پیشنهاد می کنید؟

اعظم سادات: ما هماهنگ کردیم، بیشترین گرسنگان در غزه و لبنان( بجز بیروت که خودم عکسای زناشو دیدم) هستند که اگر اسرائیل را از روی نقشه حذف کنیم آنها هم به یک نان و نوایی می رسند و از این حالت درمی آید که با گلوله های آتشین مردم گرسنه را خلع سلاح کنند.

ایل کوچینا: آیا شما ملاقاتی هم با دیگر سران اجلاس مثل خانم سوزان مبارک داشتید یا نه؟

اعظم سادات: سوسن خانوم گفتن که فردا واسه شام بریم سراغ شون با خانومای رهبران کشورهای اسلامی، تا حالا هم باهاشون 56 تا عکس گرفتم.

ایل کوچینا: شما بدون سروصدا به محل اجلاس آمدید، آیا بخاطر ترس از اعتراض ایرانیان مقیم ایتالیا چنین کاری کردید؟

اعظم سادات: بقول آقامون دروغگو ترسوئه و ترسو کسی یه که حاضر نمی شه از حق ملت دفاع کنه و کسی که از حق ملت دفاع نمی کنه خیانت می کنه... من جمله شون رو دقیق به خاطر ندارم، ولی من بخاطر ترس از ایرانیان نبود که سرزده اومدم ایتالیا، وگرنه نمی رفتم سفارت، می رفتم هتل چند ستاره.

ایل کوچینا: چه چیزی از رم را به تهران می برید؟

اعظم سادات: الحمدالله در این پنج سال هر چی لازم داشتیم احمدی نژاد آورده و هیچ نیازی به غربیان نداریم که سوغاتی بخریم، مثل بعضی هایی که به اسم نوشتن کتاب برای اوشون به سفر حج رفتند و خدا می دونه چه ها آوردند. ظاهرش که اینه که ایشون طرفدار اسلام هستند، ولی خدا می دونه که در دل هر کسی چی می گذره.

سادات نامبارک

خبرش از دیروز روی سایت خواندنیهاست، یکی هم نمی رود اصلاحش کند. تازه، سایت خواندنیها یک لشکر متفکر و صاحب نظر دارد، از جمله خانم الهه بقراط، شاهین فاطمی، احمد احرار، صدرالدین الهی و غیره. لطفا اصلاح کنید. نوشته است " همسر محمود احمدی نژاد برای شرکت در در نشست سازمان فائو با عنوان «امنيت غذايی و دسترسی زنان به منابع » که به ریاست «سوزان مبارک » - همسر حسنی مبارک ، رئیس جمهور پیشین مصر که به دست تروریستهای اسلامی کشته شد -از روز دوشنبه 25 آبان ماه در ایتالیا تشکیل شده ، به آن کشور سفر کرده است." جهت توضیح عرض می شود که حسنی مبارک هنوز توسط تروریست های اسلامی کشته نشده است، آن کسی که بوسیله تروریست های اسلامی کشته شده انور سادات بود، زنش هم سوزان مبارک نبود، بلکه جهان سادات بود .

کهریزکولا

کهریزک جایی است که مدتهاست تعطیل شده، اما همچنان قربانی می دهد.

زندانی کهریزک: کسی است که در اثر شکنجه مننژیت می گیرد و کشته می شود.

زندانبان کهریزک: کسی است که رهبری او را متخلف می داند و از او قدردانی می کند.

متخلف کهریزک: کسی است که در جنایت دست دارد، ولی اسم ندارد.

پزشک کهریزک: کسی است که مجروحان را نجات می دهد و خودش خودکشی می کند.

رئیس زندان کهریزک: یک سردار است که فعلا رفته گل بچیند.

قاضی کهریزک: کسی که دستور می دهد و قرار است دیگران مجازات شوند.

کهریزکولا: نوشابه ای است که در کهریزک بطور طبیعی مصرف نمی شود.

مناجات

مناجات( متجاوزان نیروی انتظامی جمهوری اسلامی تهران بزرگ) اعلام کرد که حادثه تجاوز به یک زن 32 ساله توسط شش نفر از متجاوزان به یک صورت دیگری اتفاق افتاده است. سردار احمد روزبهانی، رییس پلیس امنیت اخلاقی ناجا در مورد تجاوز دسته جمعی به یک زن متاهل در روز سیزدهم آبان اعلام کرد: " روز گذشته ماموری را برای پیگیری این موضوع به پاکدشت فرستادم که امروز اعلام کرد قضیه اصلا آنچه که اعلام‌شده نبوده است." دیروز سردار علیپور، پس از ده روز که این واقعه رخ داده بود، گفت: " اصلا از چنین حادثه ای خبر ندارم." روزبهانی نیز اعلام کرد که " پس از مطالعه پرونده، موضوع را تشریح می‌کنم." روزبهانی گفت، این پرونده یک میلیون صفحه دارد و خواندنش ممکن است هفده سال طول بکشد و به همین دلیل بعدا که خواندن پرونده را تمام کرد، نظرش را می گوید. وی اظهار داشت، من با وجود اینکه پرونده را نخواندم می دانم که مساله به آن صورتی که همه می دانند نبوده است، اما چون پرونده را نخواندم نمی دانم به چه صورتی است.

سردار روزبهانی گفت: موضوع تجاوز 180 درجه( یا احتمالا 360 درجه) با آنچه گفته شده فرق می کند. وی در پاسخ خبرنگاری که پرسیده بود، چه فرقی می کند؟ گفت: من پرونده را نخواندم که ببینم چه فرقی می کند، اما می دانم که 180 درجه فرق می کند. سردار روزبهانی گفت این افراد باید اعدام شوند، البته من نمی دانم که مساله چیست، ولی در هر حال این افراد باید اعدام شوند. وی گفت: " تجاوز وقتی رخ می‌دهد که یک یا چند نفر، زنی را به ‌زور بربایند و به او تجاوز کنند، اما این که دختر و پسری با هم دوست بوده و با هم رابطه نامشروع هم داشته‌اند، اما به‌دلیل اینکه پسر پس از مدتی گفته، نمی‌خواهد با دختر ازواج کند، آن دختر به پلیس مراجعه و اعلام کرده به او تجاوز شده است، تفاوت دارد." وی در پاسخ به یکی از خبرنگاران که گفته بود، زن مورد تجاوز متاهل بوده و اگر هم متاهل نباشد، یک زن نمی تواند با شش نفر ازدواج کند، گفت: من هنوز در این مورد خبر ندارم، ولی می دانم که تجاوز با ازدواج فرق می کند. خبرنگاران گفتند: نازبشی، چه جوری فهمیدی؟ روزبهانی گفت: مامانم گفته است.

شاهد صادق

به نظر من هرکسی به یک شکل اعتراض می کند و هرکسی به یک شکل نظرش را می گوید، یک نویسنده ممکن است با ننوشتن نظرش را بگوید و یک نقاش ممکن است به پاشیدن رنگ روی بوم نظرش را نشان بدهد، یا مثلا یک بچه ممکن است ناراحتی اش را از کسی که فشارش می دهد با جیش کردن بروز دهد، به هر حال همه یک جور اعتراض نمی کنند. در جلسه علنی دیروز مجلس شورای اسلامی، زمانی که علی مطهری در مورد صادق محصولی سردار میلیاردری که با استفاده از رانت دولتی و قدرتش در سپاه میلیاردر شده است، سخن می گفت، صادق محصولی به سخنان وی اعتراض کرد و از جلسه خارج شد. وی در پاسخ به این سووال که چرا در هنگام سخنرانی از جلسه خارج شدی؟ گفت: برای تجدید وضو.

» ادامه مطلب

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

غزل " سبز " از بانو سيمين بهبهاني

سیمین بهبهاني، (زاده‌ي ۲۸ تیر ۱۳۰۶ در تهران)، نویسنـده و غـزل‌سرای معاصر ایرانی است. او به‌خـاطر سـرودن غـزل فارسي، در وزن‌هـای بی‌سابقه، به نيماي غزل معروف است.


قلم چرخیــد و فـرمان را گرفتنـد ورق بـرگشت و ایـران را گـرفتنـد

بـه‌تیتـر « شـاه رفـت ِ» اطـلاعات توجـه‌کـرده کیهـان را گـرفتنــد

چپ و مذهب، گره‌خوردند و شیخان شبـانه جـای شـاهان را گـرفتنـد

همـه ازحجـره‌ها بیـرون خـزیدند به‌سـرعت سقف و ایوان را گرفتنـد

گـرفتنـد و گـرفتن کـارشـان شد هـرآن‌چه خـواستند آن را گرفتنـد

بـه هـر انگیــزه و با هـر بهــانـه مسلمـان، نامسلـمان را گـرفتنــد

به‌جــرم بدحجـابی، بـد لباســی زنـان را نیـز، مـردان را گـرفتنــد

سـراغ سفـره‌هـا، نفتــی نیــامد ولیکـن در عـوض نـان را گـرفتنـد

یکی نان خواست، بردندش به زندان از آن بـی‌چـاره دنـدان را گـرفتند

یکـی آفتـابه‌دزدی گشت افـــشا به‌ دست، آفتابه داشت آن را گرفتند

یکـی خـان بـود از حیـث چپـاول دوتـا مستخـدمِ خـان را گـرفتنـد

فـلان مُـلا، مخـالف داشت بسیـار مخـالـف‌هـای ایشـان را گـرفتنـد

بـده مــژده بـه دزدان خـزانـــه کـه شـاکـی‌هـای آنـان را گـرفتند

چـو شـد در آستـان قـدس، دزدی گــداهـای خـراسـان را گـرفتنـد

بـه‌جــرم اختـلاس شـرکـت نفت بــرادرهـای دربــان را گـرفتنــد

نمی‌خـواهنـد چـون خـر را بگیرند محبـت کـرده پـالان را گـرفتنــد

غـذا را آشپـز چـون شـور می‌کـرد سـر سفــره نمکـدان را گـرفتنـد

چـو آمـد سقـف مهمان‌خـانه پايین بـه‌حکـم شـرع، مهمـان را گرفتند

بـه قـم از روی تـوضیـح‌المسـايـل همـه اغــلاط قـرآن را گـرفتنــد

بـه‌جـرم ارتـداد از دیــن اســلام دوبـاره شیـخ صنعـان را گـرفتنـد

بـه‌این گله، دوتا گـرگ خــودی زد خـدايی شـد که چـوپان را گرفتند

بـه مـا درد و مـرض دادنـد بسیـار دلیلـش این‌کـه درمـان را گـرفتند

مقـام رهبـری هـم شعـر مـی‌گفت ز دستـش بنـد تنبـان را گـرفتنـد

همـه ایـن‌ها جهنـم، ایـن خـلایق ز مـردم دیـن و ایمـان را گـرفتنـد

» ادامه مطلب

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

مهم : بین سطور اخبار: چه کسی از حضور احتمالی قالیباف در تلویزیون کودتا و سخنان انتقادی او، نفع می برد؟

۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

» ادامه مطلب

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

از محمود غزنوی تا محمود احمدی نژاد

تنها هنر سلطان محمود غزنوی فتح هند بود. سلطان محمود هر از گاهی تو حال مستی هوس جهاد میکرد و لشکرکشی میکرد به هند و روزگار هندی های مادرمرده رو سیاه میکرد. هر بار هم که میرفت برای جهاد البته از خلیفه عباسی که اون وقتها ولی امر مسلمین جهان بود اجازه میگرفت. بهانه جهاد هم همیشه این بود که میخواست این هندیهای کافر رو مسلمون کنه. ولی وقتی میرسید هند اینقدر گرفتار جمع کردن طلا و جواهر میشد که یادش میرفت هندیها رو مسلمون کنه و در نتیجه مجبور میشد که یک سال بعد دوباره حمله کنه به هند بد بخت. هر دفعه هم که از هند برمیگشت نصف طلا و جواهرات رو میفرستاد برای خلیفه مسلمین به بغداد. محمود غزنوی اولش سربازبسیج و سپاه پاسداران اون دوره یعنی لشکر خلیفه بغداد بود وچون خیلی با استعداد و بیرحم بود زود پیشرفت کرد. محمود هم عرق خور بود هم بچه باز بود وهم نمازش ترک نمیشد . محمود برای خلیفه مسلمین خوب بود و خلیفه مسلمین برای محمود. این دو تا در حقیقت چشم دیدن همدیگه رو نداشتن ولی خلیفه دیگه پیزیش در اومده بود و خایه اش تو مشت محمود بود و محمود هم برای جهاد کردن و گائیدن دهن ملت به حکم حکومتی خلیفه احتیاج داشت، در نتیجه توافق کردن که خلیفه به محمود بگه سلطان محمود ومحمود هم قول داد که هر جمعه خطبه نماز به اسم ولی امر مسلمین جهان خلیفه عباسی بخونن و هر دفعه که اسم خلیفه بیاد همه سه بار صلوات بفرستن. انصافا این حکایت شبیه حکایت احمدی نژاد کس کش و چلاقعلی هست، احمدی نژاد هم با صد جور خایه مالی و کون دادن به این آخوند و اون آخوند تو سپاه پاسداران پیشرفت کرد. در بیرحمی و آدمکشی و مادرقحبه گی هم که سر آمد همه سربازان بانام و گمنام امام زمان بود. بعدش هم یک کم شانس آورد که یک بابایی شد ولی امر مسلمین جهان که چلاق بود، یعنی نه میتونست کیر و خایه خودش رو بخارونه نه میتونست کون خودش رو پاک کنه. این برای احمدی نژاد شد موقعیتی که با مالیدن خایه و لیسیدن کون چلاقعلی بشه رئیس جمهور. فعلا هم فقط منتظر آماده شدن بمب اتم هست که باهاش بره جهاد و کفار رو مسلمون کنه. حالا این جاکش به اون زن جنده میگه مقام معظم رهبری و اون زن جنده به این جاکش میگه رئیس محترم جمهور و هردو از کون هم میخورن. حکومت اسلام از قدیم هم همیشه همین گه بوده که امروز هست.

منبع: بی ادب
» ادامه مطلب

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

شیمون پرس : محمود احمدی نژاد بی آینده است

رئیس جمهوری اسرائیل شیمون پرس در مصاحبه با روزنامۀ اسپانیایی "لاوانگاردیا" مدعی شد که همتای ایرانی وی محمود احمدی نژاد آینده ای ندارد.

شیمون پرس که این سخن را در جریان سفرش به برزیل ایراد می کرد اظهار داشت : هر چند در مورد ایران زیاد صحبت می شود، اما محمود احمدی نژاد آدم بی آینده ایست.

در ادامه، شیمون پرس اضافه کرده است : تنها صرف میلیون ها دلار در آمریکای لاتین و دیگر مناطق جهان برای خریدن نفوذ و اماکن و افراد، کافی نیست، بلکه باید پیامی مثبت هم برای مردم خود داشت و هم برای مردم جهان"

رئیس جمهوری اسرائیل در جای دیگری از مصاحبه اش گفته است : "محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری است که خواستار نابودی کشور دیگر و منکر قتل عام یهودیان در جریان جنگ دوم جهانی است، در حالی که هزاران هزار تن از بازماندگان این قتل عام هنوز در اسرائیل با شماره های رژیم نازی بر بازوان شان زندگی می کنند."

رئیس جمهوری اسرائیل مدعی شد که دولت ایران با پشتیبانی از حزب الله لبنان و ایجاد انشقاق در این کشور، در واقع لبنان را نابود می کند و با تحویل سلاح به حماس در نوار غزه می کوشد تشکیلات خودگردان فلسطین به رهبری محمود عباس را از میان ببرد.

قرار است بعد از برزیل رئیس جمهوری اسرائیل در چارچوب یک دور سفر رسمی به کشورهای آمریکای لاتین عازم آرژانتین شود.

این نخستین سفر رسمی رئیس جمهوری اسرائیل به برزیل در چهل و سه سال اخیر است و هدف از آن مقابله با نفوذ ایران در منطقه دو هفته پیش از سفر محمود احمدی نژاد به برزیل است.

قرار است رئیس جمهوری ایران بیست و سوم نوامبر آینده وارد برزیلیا شود.

» ادامه مطلب

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

بیانیۀ شاهزاده رضا پهلوی در مورد نادیده گرفتن حقوق انسانی اقوام ایرانی

هم میهنانم،

اعدام بی رحمانه ی احسان فتاحیان باری دیگر گوهر ضد انسانی و جَنَم ضد ایرانی ولایت مرگ و جهل را نمایان کرد؛ این حکومت اشغال گر و ایران ستیز که برای بر جا ماندن خود دست به هر گونه پلیدی و جنایتی می زند و در عین حال مدعی برخورداری از برترین حقیقت ها نیز است، آیا به راستی حق را نمایندگی می کند؟ آیا طی این سی سال هرگز انسان را رعایت کرده است؟ آیا طی این سی سال هرگز ایرانیت را به جا آورده است؟ پرسش این است: این ها برامده از کدامین وحشت سرای تاریخ، برخاسته از کدامین سنت و مکتب اند که از هنگام ورود ناگوار اش به خاک ایرانزمین، برای ایران و ایرانی جز رنج و درد و مرگ هدیه ی دیگری نداشته و چیزی، جز رگبار اندوه و طوفان بیم نبوده است؟

ایرانیان،

آنچه که خمینی پایه گذاشت و کسانی، غـرقه در نوستالژی خـون و خشونت، امـروز از آن به راه طیبه ی امام یاد می کنند و خواهان بازگشت تام و تمام به آن اند، یک نظام آپارتاید محض بود که برترین ویژگی اش، تا به همین امروز، بخش کردن انسان ها به خودی و غیر خودی، و یا، کافر و مومن بوده است؛ کافر، و یا غیر خودی، هر آن کس است که خواستار حق است و معترض و جستجوگر آزادگی و آزادی، و مومن نیز کسی ست که به پشتیبانی کورکورانه از اقلیت حکومتی برخیزد و خارج از مدار نَفَس گیر ولایت گام ننهند، چرا که جز این، شایسته ی بزرگ ترین کیفر ها خواهد بود.

هم میهنانم،

نظام آپارتاید ولایی که سیادت و سروری یک طیف غیر مولد را بر همه ی دیگر قشر ها و گروه های اجتماع رسمیت بخشیده است، برای خود حق مطلق تفسیر و روایت در همه ی زمینه های اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و دینی قائل است و با تکیه به این حق مطلق، که اصولا ناقض هر گونه برداشت اصیل از مفهوم حق است، هر آن کس را که مطابق منافع او عمل نکند، محارب، مفسد و مُرتد نامیده و در نهایت به حذف و نابودی فیزیکی اش دست می زند.

در این میان آن دسته از هم میهنان ما که بطور آشکار از آئین و مکتب ولایت محوران حکومتی پیروی نمی کنند، هدف فشارها و تبعیض های دوگانه هستند؛ در کنار دراویش و عارفان میهن ما که حکومت فقیهان از هیچ فرصتی برای پایمال کردن حقوق اولیه ی آنان چشم پوشی نمی کند، دو تا از شریف ترین و بلند آوازه ترین تیره های قوم ایرانی، یعنی بلوچ ها و کردها، بزرگ ترین رنج ها را در این سی سال برده اند. آن ها از هر غیر خـودی ای غیر خـودی تر شمرده شـده اند، و این در حالی ست که تاریخ ایران بدون این راستین ترین فرزندان ایرانزمین پنداشتنی نیست و اصولا تمدن ایرانی هرگز هیچ یک از فرزندان خود را غیر خودی ندانسته و امروز نیز نمی داند؛

عزیزانم،

در فردای برچیده شدن این نظام آپارتاید و اشغالگر که جز ویرانی ایران و خواری ایرانی دستاوردی نداشته است، همه ی فرزندان کوروش برای ایرانی آباد و آزاد، شانه به شانه ی هم خواهند کوشید و در زیر آسمان آبی ایرانشهر، همه ی ایرانیان پاک نهاد با هم در شادمانی و آسایش و آشتی خواهند زیست.

هم میهنان، شک نکنیم: در ایرانی که از دست اغیار بد نهاد باز اش خواهیم ستاند، هیچ کس بر هیچ کس برتری نخواهد داشت.

مرگ اجباری و نابهنگام احسان عزیزم را از سوی ملت بزرگ ایران به خانواده ی گرامی و همه ی بازماندگان و دوستان اش تسلیت می گویم و خود را در اندوه بزرگ شان شریک می دانم؛ خون او به هدر نخواهد رفت، و ایرانزمین نام یکایک فرزندان دلیر اش را در حافظه اش ثبت خواهد کرد.

خداوند نگهدار ایران باد

رضا پهلوی

منبع: http://rezapahlavi.net
» ادامه مطلب

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

تنش در روابط ایران و حزب الله لبنان

هاشم طباطبائی

مدتی است که روابط ایران با حزب الله لبنان دستخوش تنش شده است؛ به طوری که هر از گاه این تنش ها در سخنان رهبران این گروه لبنانی بازتاب می یابد.


این تنش ها در روابط دو طرف موضوع تازه ای به شمار می رود و عمدتا از وضعیت متشنج حاکم بر کشور و سیاست خارجی افراط گرایانه دولت محمود احمدی نژاد در منطقه خاورمیانه سرچشمه می گیرد. با این حال، این تنش ها تاکنون کمتر در سطح رسانه ای بازتاب داشته است، به ویژه به دلیل آن که برخی از رسانه های فارسی زبان با طرح ادعاهایی سعی کرده اند نشان دهند حزب الله لبنان در درگیری های سیاسی داخلی ایران در نقش حامی یکی از دو طرف و علیه اصلاح طلبان ظاهر شده است.

این تبلیغات رسانه‌ای که اوج آن «افشاگری» درباره دست داشتن حزب‌الله لبنان در سرکوب های خیابانی در تهران بود، مانع از نمایان شدن این واقعیت شد که تا چه اندازه جهت گیری داخلی تازه حکومت ایران و برخی ابعاد سیاست خارجی آن باعث تحمیل هزینه های سیاسی به حزب الله شده و به افزایش ناخشنودی در رهبری این گروه انجامیده است. انتقادها و نگرانی ها از وضعیت داخلی ایران پس از انتخابات از سوی برخی رهبران و مسئولان حزب الله در نشست های خصوصی با مسئولان ایرانی در دمشق و بیروت مطرح بوده است.

این انتقادها طیفی از مسائل از توهین به خانواده آیت الله خمینی و حمله به برخی چهره های مهم سیاسی در کشور مانند علی اکبر محتشمی که روابط دیرینه و مستحكمی با رهبری حزب الله دارد، تا چگونگی برگزاری و مدیریت انتخابات ریاست جمهوری را در بر می گیرد.

سخنان سیدحسن نصرالله
با وجود این، به نظر می رسد سیاست خارجی دولت احمدی نژاد و پیامدهای آن برای حزب الله لبنان باعث ایجاد بیشترین نارضایتی در رهبری این گروه شده است، به طوری که سیدحسن نصرالله، رهبر این گروه لبنانی را واداشت که در سخنرانی چند روز پیش خود ایران و عربستان را مخاطب قرار داده و خواستار عدم ورود آنها به منازعات مذهبی شود.

دبیرکل حزب الله با در خواست از عربستان و ایران برای بهبود روابط، گفت که حزب الله خواهان خاموش کردن فتنه‌ها در جهان اسلام و آرامش در شمال یمن است اما «برخی به دنبال آتش افروزی طایفه‌ای بزرگی هستند». لحن نصرالله در این سخنرانی و مخاطب قرار دادن رهبری ایران و عربستان به طور برابر، باعث شگفتی بسیاری از محافل در ایران و دنیای عرب شد، به ویژه آن که حزب الله متحد ایران در منطقه شناخته می شود و به طور سنتی با دولت عربستان روابط پرتنشی داشته است. این دومین بار در پنج ماه گذشته است که دبیرکل حزب الله لبنان آشکارا کاستی های سیاست خارجی ایران را یادآوری می کند.

نصرالله چند ماه پیش، پس از برگزاری انتخابات پارلمانی لبنان گفته بود که رهبران ایران به دلیل درگیری در مسائل داخلی پس از انتخابات خرداد ماه، قادر به دخالت در امور لبنان نیستند. با این حال باید توجه داشت که شبیه همین نگرانی از سوی برخی چهره های طراز اول سیاسی کشور نیز بیان شده و می شود. چندی پیش، اکبر هاشمی رفسنجانی از این که توافق ها میان ایران و عربستان درباره مسائل امنیتی و سیاسی مورد بی توجهی مسئولان کشور قرار گرفته، ابراز نگرانی کرده بود.

پیامدهای سیاست ایران برای حزب الله
سخنان تازه دبیركل حزب الله نشان دهنده افزایش نگرانی این گروه از گرایش سیاست خارجی ایران به منازعات مذهبی در منطقه است که می تواند تاثیر بسیار منفی بر موقعیت حساس این گروه لبنانی در مختصات سیاسی و اجتماعی پیچیده و رنگارنگ لبنان بر جای گذارد. رهبری حزب الله لبنان در چند سال گذشته هزینه سنگینی در این زمینه پرداخته و تمام تلاش خود را به کار برده تا تضاد میان این گروه با سایر گروه های لبنانی جلوه ای مذهبی نیابد. وجود چهره های مهم سیاسی اهل سنت و رهبران مسیحی در میان متحدان حزب الله نمودی از این تلاش است که نشان می دهد که این حزب نمی خواهد به عنوان یک جریان صرفا شیعی در لبنان و جهان اسلام معرفی شده و به این ترتیب از نقطه نظر مذهبی آسیب پذیر شود.

با این حال، سیاست های افراطی حکومت ایران که به افزایش بی سابقه تنش ها با عربستان سعودی و دیگر کشور های عربی انجامیده، نگرانی رهبران حزب الله را برانگیخته است، تا جایی که سیدحسن نصرالله ناگزیر شده از یک تریبون عمومی به رهبری جمهوری اسلامی هشدار دهد که از منازعات مذهبی فاصله بگیرد.

سیاست ایران و رویارویی مذهبی
در سال های گذشته جریان فکری حاکم بر دیپلماسی ایران، ادبیاتی مذهبی در رویکرد با برخی مسائل منطقه ای اتخاذ کرده است که ردپای آن در جدال های خونین یمن دیده می شود. با وجود آن که نمی توان سرکوب وحشیانه و ناعادلانه سیستماتیک شیعیان و زیدیان یمن توسط حکومت این کشور و عربستان را انکار کرد، شیوه برخورد ایران با این موضوع هم آن را به ادامه برخوردها میان دو قطب شیعی و سنی منطقه یعنی ایران و عربستان تبدیل ساخته است.

نکته قابل توجه این است که حتی سوریه، متحد اصلی ایران در منطقه هم از این سیاست ایران فاصله گرفته و در اقدامی کم سابقه، از موضع یمن و عربستان در این درگیری ها حمایت کرده است. سوریه در کنار اتحادیه عرب اعلام کرده که از تمامیت ارضی یمن و حق عربستان برای دفاع از خاک خود دفاع می کند و به این ترتیب سیاست ایران در قبال وقایع یمن و محکوم کردن دخالت عربستان در آن را به چالش کشیده است.

همه این موارد، نشانه هایی است که سیاست کنونی حکومت ایران نوعی رویارویی مذهبی را در منطقه دنبال می کند که باعث هراس و نگرانی نزدیک ترین متحدان ایران همچون حزب الله شده است که نمی خواهند تاوان خیال پردازی های منطقه ای حکومت احمدی نژاد را پس بدهند.

برگرفته از: مردمک

» ادامه مطلب

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

آیت‌الله صانعی: در احقاق حق، نباید تسلیم فشارها شد

‌آیت‌الله صانعی در دیدار اعضای انجمن اسلامی دانشگاه هنر با وی با بیان اینکه افزایش و تشدید مشکلات به معنای سلطه و حاکمیت ظلم نیست بلکه نشانه ضعف است اظهار داشت: "مطمئن باشید که زحمات و خون دل خوردن‌های ملت، خصوصا دانشگاهیان عزیز به نتیجه خواهد رسید و این بر اساس منطق قرآن است که می‌فرماید: وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الاَْعْلَوْنَ إِن كُنْتُم مُؤْمِنِينَ."


این مرجع تقلید شیعیان با بیان اینکه دروغ گفتن افراد نشانه ضعف آنان است اظهار داشت: "امروز بزرگترین مصیبتی که ما با آن روبرو هستیم دروغ‌گویی است، متأسفانه عمل و گفتار برخی‌ها دروغ شده است و طوری هم دروغ می‌گویند که اصلاً باکی ندارند که دیروز خلاف این را گفته اند. دروغ‌گویی خصلت آدم‌های ستمگر است، آن‌ها وقتی می‌بینند که زیر پایشان دارد خالی می‌شود تن به دروغ می‌دهند و متوسل به دروغ می‌شوند."

آیت‌الله صانعی با اشاره به اینکه در روایات ائمه معصومین (علیهم‌السلام) نیز دروغ‌گوئی افراد نشانه ضعف آنان عنوان شده است، گفت: "کسی که مردم او را دوست داشته باشند و حرف‌های او را بپذیرند، هیچگاه برای اثبات خود دروغ نمی‌گوید." وی با توصیه دانشجویان به مطالعه سیره حضرت امام در شیوه مبارزه افزود: "امروز اگرچه یک عده در دروغ‌گویی هنرمند شده‌اند اما در نقطه مقابل عده‌ای هم هنرشان در مبارزه است، یاران امام امت دارای هنر مبارزه‌اند و با شناختی که من از آن‌ها دارم هیچ‌گاه در اعتقاداتشان عقب‌‌نشینی نخواهند کرد هرچند ممکن است در برخی موارد و مسائل کاستی‌هایی هم باشد."

این مرجع تقلید در ادامه سخنان خود یکی دیگر از نشانه‌های ضعف را اعمال فشار بر افراد جامعه تحت عناوین مختلف عنوان کرد و گفت: "فشار زیاد نشانه ضعف است، بازداشت و زندان و شکنجه نشانه ضعف است، در برخی روایات در باب قتل آمده است فقط شش روز می‌شود متهم به قتل را بازداشت کرد، حالا برخی‌ها تعبیر به یک‌سال هم کرده‌اند که من نمی‌خواهم وارد آن بحث بشوم، اما امروز برای جرم‌های تعزیری سه ماه و پنج ماه و بیشتر طرف را بازداشت می‌کنند، ممنوع‌الملاقات می‌کنند، در سلول انفرادی نگهداری می‌کنند و بعد هم اظهار می‌دارند شکنجه‌ای در کار نبوده است."

آیت‌الله صانعی با بیان اینکه باید برای برخی سخنان لغت‌نامه جدید نوشت اظهار داشت: "مگر شکنجه چیست؟ اینکه نمی‌گذارند شخصی پس از مدت زیادی زن و بچه‌اش را ببیند آیا این شکنجه نیست؟ اینکه یک شخص معترض سیاسی را چند ماه در یک سلول انفرادی نگه می‌دارند این شکنجه نیست؟ اینکه شخصی مریض است و قلبش را عمل کرده بعد او را در انفرادی حبس می‌کنند تازه در دادگاه هم زمینه تبدیل قرار او فراهم نمی‌شود آیا این شکنجه نیست؟"

در ادامه آیت‌الله صانعی با بیان اینکه "در احقاق حق نباید تسلیم فشارها شد و نباید کوتاه آمد" گفت: "اگر ما کوتاه بیاییم ظلم ظالمین بیشتر خواهد شد ما شیعه هستیم و اسوه ما در صبر و پافشاری بر حق ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین هستند. در احقاق حق و جلوگیری از تضییع حقوق مردم باید افرادی چون امام‌، شهید بهشتی‌، شهید مطهری، شهید رجایی و شهید همت‌ها و شهید باکری‌ها را مد نظر قرار دهیم. فراموش نکنیم که تملق و تبلیغ از ظلم حرام است، آنجا که ترویج ظلم است نباید حضور پیدا کنیم جامعه را باید آگاه کرد و متوجه باشید که طرح برخی قضایا برای سرگرم کردن ملت است تا مشکلاتی همانند فقر و بیکاری و اعتیاد و نا هنجاری‌های اجتماعی دیگر فراموش شود. لذا لازم است که هم مراقب مشکلات باشید و هم به دنبال احقاق حق و جلو‌گیری از تضییع شدن آن‌."

وی راه برون رفت از این مشکلات را عنصر آ‌گاهی بخشی به جامعه عنوان کرد و افزود: "منطق اسلام آگاهی است اما عده‌ای امروز برخلاف منطق اسلام و قرآن که می‌فرماید «يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» تلاش می‌کنند مردم ناآگاه باشند می‌خواهند مردم در ظلمات جهل باقی بمانند و به همین دلیل است که فشار بر آگاهان جامعه خصوصا انسان‌های صالح و وارسته و علی‌الخصوص محیط‌های دانشگاهی تشدید می‌شود اما شماها در حد توان خودتان جامعه را نسبت به مسایل و مشکلات مو‌جود آگاه کنید‌."

آیت‌الله صانعی در پایان این دیدار و با بیان اینکه احقاق حق و مبارزه با تلاش یک روز و دو روز بدست نمی‌آید خطاب به دانشجویان گفت: "مطمئن باشید که خون شهداء اثر می‌گذارد و پاکی‌های امام سلام الله علیه و یارانش که تعدادی از آنان شهید شدند و عده‌ای باقی مانده‌اند در کنار مبارزات وزحمات و خون دل خوردن‌های ملت خصوصا دانشگاهیان عزیز به نتیجه خواهد رسید و این بر اساس منطق قرآن است که می‌‌فرمابد: «وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الاَْعْلَوْنَ إِن كُنْتُم مُؤْمِنِينَ»."

شایان ذکر است در ابتدای این دیدار چند تن از اعضای انجمن‌اسلامی دانشگاه هنر ضمن ابراز خرسندی از این دیدار به طرح برخی مشکلات از جمله تشدید فشارها بر دانشجویان و امنیتی کردن فضای دانشگاه‌ها، اعتراض به ممنوع‌الخروج کردن برخی چهره‌های مشهور سینما،انتظارات دانشگاهیان از حوزه و مراجع عظام تقلید، نگرانی نسبت به بروز شکاف میان حوزه و دانشگاه بواسطه برخی اظهار نظرها پرداختند و خواهان رهنمودهای این مرجع تقلید شیعیان شدند.

برگرفته از: پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله صانعی

» ادامه مطلب

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

نامزد ندا سکوت را شکست: فشار، تهدید، تهمت و شکنجه نصیب خانواده ندا پس از شهادت وی

آرش حجازی

کاسپین ماکان، دوست ندا آقاسلطان بود که اکنون در مصاحبه با "آبزرور" پرده از فشارهای کودتاچیان بر این خانواده داغدیده برای وارونه نشان دادن داستان ندا برداشته است. این مصاحبه، را با برگردان "آرش حجازی" به نقل از سایت شخصی وی بخوانید.


کاسپین ماکان: «هنوز باورم نمی شود. هنوز فکر می کنم ندا را دوباره می بینم.»

روزنامه اُبزروِر Observer، پانزدهم نوامبر ۲۰۰۹


ندا آقاسلطان که به گلوله تک تیراندازی کشته شد، در این تابستان نماد معترضان رئیس جمهور احمدی نژاد شد. دوست پسر او کاسپین ماکان که به تازگی از ایران گریخته است، درباره عشقشان، زندانی شدن خودش پس از مرگ ندا و فرار هول آورش با آرش سهامی و انگوس مک کویین گفتگو کرده است.

کاسپین ماکان را بهمن کور و سهمگین تاریخ با خود برده است. همین پنج ماه پیش، دوست دخترش در خیابان های تهران کشته شد؛ یکی از ۸۰ قتل موثق گزارش شده در طول تظاهرات پرآشوب پس از انتخابات مورد مناقشه. بیشتر خویشاوندان و دوستان قربانیان در سکوت سوگواری کردند، اما ندا آقاسلطان، دوست دختر کاسپین، دربرابر دوربین موبایل جان سپرد، در فیلم تحمل ناپذیری که او را به یک نماد مبدل کرد. با ارسال فیلم بر اینترنت، چهره ندا در مدت ۵ ساعت به چهره اعتراض دگردیسی یافت.

اما نمادها زندگی های زیادی را ویران می کنند. در طول روزها و هفته های بعدی، کاسپین هم زنی را که قصد ازدواج با او را داشت از دست داد و هم سرزمینش، خانواده اش، دوستانش و شغلش را. هرکسی که کوچکترین ارتباطی با مرگ ندا داشت، اکنون برای حکومت ایران زهرآگین است. اعضای خانواده ندا تحت فشار قرار گرفته اند، تهدید و حتی زندانی شده اند. پزشکی که در برابر دوربین سعی دارد جان او را نجات بدهد اکنون در بریتانیا در تبعید است. معلم موسیقی ای که در هنگام مرگ با او بود، در برابر تلویزیون ظاهر شده و از او خواسته اند آنچه را دیده انکار کند: که ندا به دست شبه نظامیان مذهبی (بسیج) کشته شد.

و کاسپین ناپدید شد. چند روز بعد از کشته شدن ندا، او با ایستگاه های ماهواره ای خارجی مصاحبه کرد و بعد غیبش زد. سرانجام روشن شد که او در زندان مخوف اوین تهران است: نماد هولناک رژیم سرکوبگر شاه، که خیلی آرام در اختیار پلیس مخفی جمهوری اسلامی قرار گرفت. او را بیشتر از دو ماه آنجا نگه داشتند که بخشی از آن در حبس انفرادی بود. در سپتامبر با قرار وثیقه قبل از دادگاه آزاد شد. احتمالاً او را هم برای یکی از دادگاه های نمایشی خارق العاده ای آماده می کردند که در ماه های گذشته از تلویزیون ایران پخش شده است که در آن ها، حامیان عمده معترضان به زور مجبور شده اند اعمال خود را تقبیح کنند. به اصرار خانواده و دوستان، کاسپین به این نتیجه رسید که باید فرار کند.

ما چند روز پس از فرارش با او ملاقات کردیم. در خفا به سر می برد و فعلا مایل نیست مردم محل اقامتش را بدانند. ترس توجیه پذیری از دست یافتن پلیس مخفی ایران به مجامع ایرانیان در تبعید وجود دارد. خانه موقت او آپارتمانی خالی در محله ای گمنام در حومه شهری در خاور میانه است که او نمی شناسد. فعلا با دو قربانی دیگر اعتراض های تابستان زندگی می کند. کاسپین اصلاً در خطر از دست دادن امید به آینده اش نیست.

اصلاً به کسی شبیه نیست که برای فرار از سرزمین مادری اش، پنج روز هولناک را پشت سر گذاشته است. ۵ ساعت از این مدت را در قله های کوه های دور افتاده گذرانده است. تر وتمیز و برازنده، با لبخند نرمی پذیرای ما می شود. چای تعارف می کنند، هرچند صندلی ای در آن آپارتمان در کار نیست. تلاش هایش برای لطافت طبع دیری نمی پاید، حلقه های سیاه دور چشمانش واقعیت را آشکار می کند.

گردباد همه چیزش را برده، به جز چند چیز که توانسته از کشور خارج کند: شاید مهمترینش یک هارد دیسک کامپیوتر باشد. روشنش می کند و عکس هایی را که از ندا گرفته نشان می دهد. لبخند زیبایی که ناگهان کره خاکی را پیمود، بار دیگر به تصویری خصوصی از عشق او مبدل می شود. او همان مردی است که ندا به رویش لبخند می زد. صورتش را بر روی صفحه مونیتور لمس می کند.

قصه آن ها مانند یک داستان عشقی کلاسیک در تعطیلات شروع می شود: همین امسال، ماه آوریل، در تور ترکیه با هم آشنا شدند. ندا را زنی باهوش توصیف می کند که از زندگی اش سرخورده شده بود. ترکیه برای جوانان ایرانی کشش خاصی دارد. یکی از معدود کشورهای دنیاست که ایرانیان می توانند بدون ویزا به آن سفر کنند. کشوری مسلمان است که دولتی سکولار دارد. در عکس هایی که کاسپین در این تعطیلات از ندا گرفته، ندا روسری به سر ندارد.

هنگامی که به یاد اولین حرف هایشان در این تعطیلات می افتد، صدایش به پچ و پچ می گراید. ندا مذهبی بود و در دانشگاه تهران الهیات و فلسفه اسلامی خوانده بود. هنوز سه ترم از شروع دانشگاهش نگذشته بود که به این نتیجه رسید که خدایی را که به او معرفی می کنند، نمی شناسد. یک بار در اوان جوانی ازدواج کرده و طلاق گرفته بود و همین باعث شده بود که حالا نتواند به راحتی کار پیدا کند. عاشق سفر بود و سعی داشت کاری در نقش راهنمای تور در ترکیه پیدا کند.

کاسپین از زندگی خودش به عنوان خبرنگار حرفه ای برای ندا گفت، و اینکه او هم از همسرش جدا شده. اما تصمیم گرفتند درباره زندگی قبلی شان حرف نزنند. می خواستند دوباره از نو شروع کنند. ندا نمی خواست یک رابطه بی جهت داشته باشد و کاسپین، در ۳۸ سالگی، ۱۲ سال بزرگ تر از او، مطمئن بود که خیلی جدی به این رابطه فکر می کند. اما هر دو نگران بودند، به هر حال عشقی که در تعطیلات شروع بشود معلوم نیست چه عاقبتی دارد.

“در طول ده دوازده روز بعدی همدیگر را ندیدیم و هیچ ارتباطی با هم نداشتیم، برای اینکه می خواستیم از احساسمان به هم مطمئن بشویم. روزی را با هم قرار گذاشتیم و قرار شد که در آن روز تصمیم بگیریم واقعاً می خواهیم با هم باشیم یا نه. من می دانستم که او را می خواهم و آن روز وقتی آمد، می دانستم که او هم همین احساس را دارد. خیلی خوشحال بودم.”

رسماً با هم نامزد نکردند، اما قرارشان این بود. حتی بلیت گرفتند که در آخرین هفته ژوئن دوباره با هم به استانبول بروند. برنامه ی مخفیانه زوجی مخفی. اما بعد ندا مرد و کاسپین به زندان رفت.

آنچه مانع تحقق برنامه آن ها شد، انتخابات ریاست جمهوری ماه ژوئن بود. نه کاسپین سیاسی بود و نه ندا. در تمام دوران نوجوانی آن ها، انتخابات فقط در میان معدود کاندیداهایی برگزار می شد که به دقت تأیید شده بودند. رویاهای قبلی شان برای اصلاحات با واقعیت نظامی سیاسی که به دست برگزیدگان مذهبی اداره می شد، منجمد شده بود. حالا جنگ تن به تنی میان رئیس جمهور احمدی نژاد و نخست وزیر پیشین اصول گرا، میرحسین موسوی در کار بود. نه کاسپین قصد داشت رای بدهد و نه ندا.

بعد — حدود دو هفته قبل از انتخابات — چیزی عوض شد. شاید به خاطر مناظره های تلویزیونی بین نامزدهای انتخاباتی بود که در طول ده روز پیش از انتخابات برگزار می شد. احمدی نژاد که در میان عوام سخنران جذاب تری بود، با حالتی پرخاشگو و همزمان تدافعی بر صفحه تلویزیون ظاهر شد. بر خلاف ماجراهای کسل کننده انتخابات ریاست جمهوری امریکا، در این مناظره ها مسائل شخصی در میان بود. احمدی نژاد به موسوی حمله کرد که چرا اجازه می دهد همسرش در کنار او در میان مردم ظاهر شود. بخش هایی از مناظره ها در یوتیوب پخش شده است. ایرانیان با خوشحالی جواب موسوی را پخش کردند: “این مرد راست راست در دوربین نگاه می کند و دروغ می گوید.” دلیل هرچه بود، موسوی که اصلا لیبرال نبود، ناگهان مقبولیت وسیعی یافت. یکی از دوستان کاسپین که او هم از ایران گریخته، به ما گفت: “فکر می کردم رای ندادن یعنی «نه» گفتن به نظام. اما این بار حس کردم قضیه فرق دارد. به همه توصیه می کردم رای بدهند. فقط نباید می گذاشتیم دولت احمدی نژاد با سرکوب هایش برگردد. این رای برای انتخاب یک کاندیدا نبود، رایی در اعتراض بود.”

جنبش سبز چند روز قبل از انتخابات متولد شد و خیابان ها حال و هوایی کارنوالی به خود گرفتند. این هیجان به ندا هم سرایت کرد، اما نه به کاسپین.

“مرتب بهش می گفتم تو که طرفدار موسوی نیستی. می گفت: «آره، نیستم، اما طرفدارهایش را دوست دارم. دنبال حقشان هستند. موضع یک نفر در میان نیست.»”

گفتن اینکه نتیجه انتخابات واقعاً چه بود، غیرممکن است. اما قطعی این است که پیروزی احمدی نژاد با شتاب غیرمعمولی اعلام شد. این هم قطعی است که صدهاهزار نفر از ایرانیان احساس کردند که سرشان کلاه رفته است. و وقتی به خیابان ها ریختند، با نیرویی متشکل از سرویس های امنیتی مختلف ایران مواجه شدند: “روبوکاپ”های یونیفرم پوش باتوم به دست، پلیس ضد شورش، پاسدارها، و از همه خطرناک تر، شبه نظامیان مذهبی بسیج که گاهی لباس شخصی به تن داشتند. نتیجه اش برای چند روز جنگ خیابانی بود؛ البته جنگی یک طرفه.

متعرضان غیرمسلح بودند، مگر به سنگ هایی که از کف خیابان بر می داشتند، و تلفن های موبایل دوربین دارشان. در مدتی که سعی داشتیم اتفاقات آن روزها را برای فیلم مستندمان کنار هم بگذاریم، به موزائیکی خیره کننده از تصاویر رسیده ایم: اتفاقات مناقشه برانگیز را فقط نه یک دوربین، که ده دوربین گرفته است. پلیس های لباس شخصی در حال شلیک از بام خانه ها از زوایای مختلف ثبت شده اند و اغلب با گزارشی آمیخته با حیرت و خشم همراه است. این همان خبرنگاری شهروندی است که بعد در اینترنت منتشر می شود تا همگان ببینند. تعیین منبع این تصاویر غیرممکن است، اما به عنوان مستندات خام، کار سرکوب بی سر و صدا را تقریبا غیرممکن کرده اند. دیگر هرگز اتفاقاتی شبیه میدان تین آن من نمی تواند رخ بدهد، بدون اینکه ضبط ویدئویی بشود. مرگ ندا فقط یکی از این فیلم هاست.

صدای کاسپین، وقتی از انتخابات و سیاست می گوید، محکم است، اما حالا به زمزمه افول می یابد: “از همان اول به معترض ها پیوست. خیلی شجاع و قوی بود. راستش را بخواهید این نگرانم می کرد. نمی خواستم صدمه ببیند. ازش خواستم به تظاهرات نرود. فکر می کردم شاید بازداشت بشود یا بلایی سرش بیاید. اما فقط به هدفش فکر می کرد: دموکراسی و آزادی برای ایرانی ها.”

ندا تقریباً در تمام تظاهرات شرکت کرد، بعضی ها را با مادرش، و بعضی ها را حتی با کاسپین.

وقتی به یادش می آید که ندا چقدر زیبا دلیل لزوم حضور همه را در تظاهرات توضیح می داد، در خودش فرو می رود. با هم جر و بحث داشتند.

“ندا گفت: تو توی هر کاری می کنم از من حمایت می کنی، چرا این بار نه؟

“گفتم: تو این جماعت را نمی شناسی. اگر بگیرندت چی؟

“گفت: مهم نیست کاسپین. وظیفه ام است. بگذار راستش را بهت بگویم، اگر بچه داشتم، بچه هم را هم کولم می گذاشتم و توی این تظاهرات شرکت می کردم.

“اینجا بود که فهمیدم دیگر نمی توانم جلویش را بگیرم.”

روز مرگ ندا، کاسپین با دوربینش در جای دیگری از شهر بود.

“داشتم از تظاهرات و تظاهرکننده ها عکس می گرفتم. عکس گرفتن سخت بود، چون نیروهای امنیتی داشتند تظاهرکننده ها را کتک می زدند. وقتی نمی توانستم از دوربین بزرگم استفاده کنم، دوربین موبایلم را به کار می انداختم. ساعت شش و هفت عصر بود وقتی دیدم مردم دارند گلوله می خورند و زخمی می شوند. خیلی به فکر ندا افتادم. نگرانش بودم. می خواستم بهش زنگ بزنم، اما موبایل ها کار نمی کرد و نتوانستم بگیرمش. آن شب خوابم نبرد. آن صحنه های وحشتناک جلوی چشم هایم بود. جلوی کامپیوترم نشسته بودم و به عکس هایی نگاه می کردم که گرفته بودم. نزدیک ساعت شش موبایلم زنگ خورد. شماره ندا افتاده بود. اما ندا نبود. خواهرش بود. گفت: «کاسپین، ندا رفت!» اول منظورش را نفهمیدم. باورم نمی شد”

اما همان موقع، دنیا داشت تصاویر سقوط ندا را بر روی زمین، فواره زدن خون را از سینه اش می دید در حالی که دو مرد داشتند کمکش می کردند. در آخرین صحنه که خیلی ها تحمل دیدنش را ندارند، صورت زیبا و رنگ پریده ی او را نشان می دهد، درست قبل از این که خون صورتش را بپوشاند و صداهای نومیدانه ای که کنارش التماس می کنند: “بچه ام! ندا! بمون!”

جای دیگری در اینترنت شواهد دیگری پیدا کردیم: بعد از تیراندازی، جمعیت در برابر قاتل احتمالی جلوی دوربین ظاهر شدند – عضو بسیج بود. این بازدداشت شهروندی نتیجه ای نداشت، اما کارت های شناسایی اش را به عنوان مدرک گرفتند و در اینترنت گذاشتند.

مذهب شیعه لبالب از اسطوره شهادت است: هویت اسلامی ایران همواره با قربانی دادن تعریف شده است. مقامات ایران این را می دانند. وقتی تصاویر ندا تمام اخبار سراسر جهان را تسخیر کرد، خیلی سریع سعی کردند داستان را از بین ببرند.

با توجه به تماس هایمان با مادر و خواهر ندا و گفته های کاسپین، ماجراهای بعدی را ترسیم کرده ایم. به خانواده اش اجازه دادند ندا را به خاک بسپرند، اما فقط در بخشی از گورستان که برای اجساد معترضان در نظر گرفته شده بود. اجازه ندادند هیچ مراسمی برگزار کنند و هیچ کدام از رستوران ها، سالن ها یا مساجد محلی اجازه نداشتند آن ها را بپذیرند. همزمان، در تلویزیون، افسران ارشد پلیس این خشونت را به عناصر تروریستی نسبت دادند و گفتند نیروهای دولتی به سلاح گرم مسلح نبوده اند. کاسپین، پریشان و خشمگین از اخباری که می شنید و در تسخیر کابوس، احساس کرد نمی تواند ساکت بماند. تلفنی با بی بی سی فارسی، الجزیره و شبکه های فارسی زبان مستقر در خارج مصاحبه کرد و به طور خلاصه توضیح داد چه اتفاقی افتاده است.
دوستانش به او التماس کردند کشور را ترک کند، اما کاسپین امتناع کرد.
“نمی خواستم این کار را بکنم. نمی توانستم. نمی توانستم خانه ندا را ترک کنم. نمی توانستم از این جنبش دور بمانم. دیگر برایم مهم نبود.”
روز ۲۶ ژوئن، ۶ روز بعد از مرگ ندا، پلیس و تک تیراندازهای روی بام های همسایه خانه اش را محاصره کردند.
“وقتی زنگ خانه را زدند، خانه بودم. تمام آرشیو کارهایم و لوازم ادیت، مدارکم و تمام ده هزار عکسی را که گرفته بودم تا روزی منتشر کنم، جمع کردند و بردند. بیشترش درباره اماکن تاریخی ایران و طبیعت بود. به من گفتند دارند مرا به اوین می برند. مرا در یک سلول گذاشتند. شماره قبر ندا ۳۲ است، شماره قبر بغلی ۳۴ بود، شماره سلول من. وقتی مرا گرفتند، دلم نمی خواست برگردم. دلم می خواست مرا هم بکشند.”
دو ماه را در سلول انفرادی گذراند. هروقت او را جابه جا می کردند به او چشم بند می زدند. اما می شنید.
“صدای کتک زدن، فریاد. بعضی وقت ها ناله ها و جیغ های آن بچه ها را می شنیدم. به نظرم خیلی جوان بودند. گاهی از در سلولم یک لحظه می دیدمشان.”

“شبیه اتاق معاینه بود. جوان ها را روی این صندلی ها می نشاندند و ازشاان می خواستند هرکاری در طول تظاهرات کرده اند بنویسند. درست نمی دانم، اما فکر می کنم روزی ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفر را به زندان می آورند. آن قدر جمعیت زیاد بود که حتی در حمام ها هم آدم می نشاندند.”

او را برای بازجویی به سلول دیگری بردند.

“مرا رو به دیوار روی زمین نشاندند. دو سه نفر بودند. هیچ وقت ندیدمشان. فقط یک بار کفش یکی شان را دیدم. کفش نوک تیز و براقی بود. مدام می گفتند ندا عضو یک گروه معاند جمهوری اسلامی بوده. اصرار داشتند که ندا و من عضو گروهی بوده ایم که مسئول راه انداختن این حوادث بوده است.”

روز بعد اصرار داشتند که ندا عملیات انتحاری کرده، که آگاهانه کشته شده تا حکومت را تضعیف کند. کاسپین فهمیده بود که تمامش بازی است.

“جدی نبودند. کاملا مشخص بود که خودشان هم به این اتهامات اعتقاد ندارند.”

معلوم بود که به شدت از مرگ ندا آسیب دیده اند و کاسپین با حرف زدن درباره اش کار را خیلی بدتر کرده است.

بعد تاکتیکشان را عوض کردند.

“گفتند دولت ایران به تو افتخار می کند. برایم بستنی و بیسکویت آوردند. ازم خواستند به سلولم برگردم. موقع برگشتن کمی خیالم راحت شده بود. فکر کردم، بسیار خوب، بگذار چراغم را خاموش کنم. شبیه فانوسی بود که راست به صورتم می تابید. بعد فهمیدم که هیچ کلیدی برای خاموش کردنش ندارم.”

و همین طور ادامه یافت.

“مرا کنار دیوار روی صندلی نشاندند. کتکم زدند. گفتند قرار است اعدام بشوم.” در طول هفته های بعدی پیشنهادهای مختلفی از روایت های مختلف ماجرا به او ارائه کردند، اما او همه را پس زد.

بعد از چندین بازجویی، یک هفته همه چیز ساکت بود. برای چهل روز او را به سلول دیگری بردند، اما بازجویی اش نکردند. در یک جلسه نهایی، بازجوها تایید کردند که نه او به گروه سیاسی تعلق داشته و نه ندا. “اما گفتند که من با حرف زدنم قانون شکنی کرده ام.”

فشار که بالا گرفت (خانواده ندا، سازمان عفو بین الملل و سازمان های بین المللی دیگر خواستار آزادی او بودند) سرانجام با قرار وثیقه آزادش کردند. هنوز متهم به “توطئه برای براندازی” بود. خانواده اش باید معادل صد هزار دلار و سند خانه پدرش را وثیقه می گذاشتند.

بعد از آزادی، هر روز صبح را بر سر گور ندا می گذراند. صبح زود می رفت تا با پلیس امنیتی روبه رو نشود که همیشه آنجا بودند.

“ندا عاشق طلوع بود، برای همین صبح زود می رفتم تا موقع طلوع تنها نباشد. وقتی آفتاب بالا می آمد، مردم هم کم کم از راه می رسیدند. زیارتگاه شده بود.”

همه به کاسپین می گفتند تا دوباره گرفتار نشده، از کشور برود. اما سخت بود.

“نمی خواستم بروم. اعتقاد دارم که این جنبش تمام نشده، هیچ وقت تمام نمی شود. اما وقتی محدودیت هایم را دیدم، و اینکه مدام تحت نظرم، و اینکه باید خفقان بگیرم، دیگر نتوانستم تحمل کنم.”

سفر سختی بود. قاچاقچی های حرفه ای ترتیبش را دادند. مریض و تنها بود. در مقطعی مجبور شد تنهایی کوهی را پشت سر بگذارد. هشت ساعت کوه نوردی کرد.
کاسپین به بالا نگاه می کند. از این که به آخر سفر رسیده احساس آرامش می کند.
“وقتی تهران را ترک می کردم، به مردم خوب ایران نگاه می کردم که چه مهربان و صبورند. خیلی خسته اند. من ۳۸ ساله ام. همیشه عاشق ایران می مانم. خیلی سخت بود… داشتم آرامگاه ندا را ترک می کردم. هنوز باورم نمی شود. فکر می کنم دوباره می بینمش.”

اما او رسالتی هم دارد. می خواهد نمایشگاهی به یادبود او برگزار کند. این مرد شریف و آرام کار را رها نخواهد کرد.

“حالا که ایران را ترک کرده ام. می توانم فریاد بزنم. می توانم سکوت را بشکنم.”

» ادامه مطلب

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

طراحی شده توسط ندای ایران زمین