ساسی مانکن متولد همان سالهای طلائی است
۱۳۸۹ فروردین ۱۱, چهارشنبه
ارسال به:
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: ::
| 0 نظر »
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: ::
| 0 نظر »
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: ::
| 0 نظر »
بیاییم فراموش کنیم که مسلمانیم یا نامسلمان؛ طرفدار شاهیم یا "آقا". دموکراتیم یا مستبد. مبارزیم یا سازشکار... اما فراموش نکنیم که در زمان شاه، رساندن نان به خانواده زندانی، "جرم" نبود. کسی را به دلیل کمک رسانی به خانه مردی زندانی که بچه هایش شیری برای خوردن و نانی برای سق زدن نداشتند، دستگیر نمی کردند. به کسی تلفن تهدید آمیز نمی زدند که به مادر بیمار فلان زندانی پول نرسان... آری تاریخ هر چه درباره شاه بنویسد، این را نخواهد نوشت که او رهبر سنگدلی بود که آب را به روی کودک مرد زندانی بست.
این روزها از میان همه اخباری که از ایران می رسد، این یکی دردآورترست که خانواده های زندانیان و نیز زندانیان آزاد شده، برای اداره امور روزمره با مشکلات فراوان رو به رویند. حقوق زندانیان قطع شده، همسران آنها ـ اگر کار می کرده اند ـ کارشان را از دست داده اند، آزادشدگان، امکان کار ندارند، آنان که دستی خیر داشتند و مالی برای تقسیم، از یاری رسانی منع شده اند،.... و مانده اند ده ها و صدها خانواده که روی دیدار صاحبخانه ندارند و پاسخی نیز برای کودکانی که می پرسند: سفره عید چرا خالیست؟
و این همه از "لطف" مسئولینی که "همتی مضاعف" کرده اند برای بستن آب به روی خانواده "حسین". یزیدیانی که در بزم های خویش، جام، از دردزنانی پر می کنند که نمی دانندبا سفره خالی چه کنند. یزیدیانی که مستانه، قدح به قدح می کوبند و می گویند: سر "آقا" سلامت. آنان که یادشان رفته ست سرنوشت همه شاهان را. آنان که نمی دانند این مستی ها، چه بیداری سختی در پی دارد.
مارااما بااین مستان عربده کش کاری نیست؛ آنان را به داروغه های تاریخ می سپاریم که از راه خواهند رسید. به لشگر مردمان وامی گذاریم شان که قرن هاست آمده اندصف در صف. مردمانی که با دستان خالی، مجسمه های سنگی مستبدان را به زیر کشیده و بر شکسته های آنها، آواز آزادی، سرداده اند. این مستان، عاقبت شان روشن است.
با هشیاران باید سخن گفت. هشیاران بیدار. آنان که رواست به یادداشته باشند امروز در جای جای میهن زخمی ما، خانه ایست که نان آورش زندانیست. زنی ست در خود فروکاهیده، که کیسه عیدی امسال فرزندش پر از "آه" است. دانشجوی تازه آزاد شده ایست که برای درمان آسیب های زندان، نیازمند پول است و چون ندارد، با صورتی سیاه شده از درد می گوید: کاش دکتری پیدا شود که بگوید عمل دیسک لازم نداری. روزنامه نگاری فراریست که مچاله شده از غم مادری که مانده در بیمارستان و امکان ترخیص ندارد...
آری؛ به بیداران است که باید گفت یادمان باشد در خانه بغلی، زنی ست که برای هشتمین ماه متوالی کرایه خانه اش عقب افتاده. مردی است که در زیرزمینی، روی دیوارمی نویسد: مادر! شرمنده؛ پول بیمارستان را ندارم. کودکی ست که مداد رنگی هایش تمام شده و با مدادی سیاه، روی کاغذ نقش پدری را می کشد که هر روز با دستانی پر به خانه باز می گشت.
یادمان باشداین زمستان می گذرد؛ سیاهی به ذغال می ماند؛ در کنار نام این "آقا" وآقایان، کمترین چیزی که بنویسند، صفت "سنگدل" خواهد بود و "جبار". و بچه های ما پدران خویش را خواهند دید که با دستان پر، درها را باز می کنند؛ مادران دوباره لبخند خواهند زد؛ دانشجویان دردکشیده ما دوباره جوانی و شادی راخواهند سرود؛ روزنامه نگاران ما باز در تحریریه هایی آفتابی قلم خواهند زد....
تا آن روزاما، آهای آدم ها! یادتان باشد در خانه بغلی کسی است که می خواند شما رابه یاری، به همدلی. گوش اش سپارید، دستش بگیرید، تنهاش مگذارید.
نگذاریم همسر آن روزنامه نگار دربند، شرمنده صاحبخانه ای باشد که روزهاست به در می کوبد. نگذاریم دانشجوی عزیزما، از درد به خود بپیچد و امکان درمان نداشته باشد. نگذاریم مادر آن فراری تنها، در بیمارستان بماند؛ نگذاریم نویسندگان ما به جای نوشتن، در جاده ها، مسافرکشی کنند؛ نگذاریم. این کمترین نشانه آدمیت است. تاریخ سرنوشت "آقا" و آقایان را روشن کرده ست، ما تکلیف خود را همین امروزروشن کنیم.
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: ::
| 0 نظر »
با وجود تعطیلی رسانه های خبری در تعطیلات نوروزی، اخبار مربوط به زندانیان سیاسی و مطبوعاتی، و وضعیت آن دسته از زندانیانی که با وثیقه آزاد شده اند، نگرانی افکار عمومی را برانگیخته است. در همین زمینه خانواده عمادالدین باقی از وخیم تر شدن وضعیت جسمانی این روزنامه نگار در زندان خبر داده اند؛پزشکان خواستار تمدید مرخصی دکتر ابراهیم یزدی برای ادامه معالجه شده اند و همزمان یک معلم به اتهام محاربه به اعدام محکوم شده است.
درخواست پزشکان معالج ابراهیم یزدی
محمد علی دادخواه از ارائه درخواست پزشکان معالج دکتر ابراهیم یزدی مبنی بر تمدید مرخصی این فعال سیاسی به دادستانی تهران خبر داد.
وکیل ابراهیم یزدی به روز گفت: مرخصی دکتر یزدی، چهارم فروردین به اتمام رسیده اما با توجه به وضعیت جسمانی ایشان، پزشکان معالج با ارائه درخواست تمدید مرخصی در نظریه تخصصی خود نوشته اند محیط های غیر ایزوله و استرس زا برای ایشان خطر جانی دارد.
این حقوقدان ابراز امیدواری کرد که با این درخواست موافقت شود.
دکتر ابراهیم یزدی، دبیرکل 78 ساله نهضت آزادی ایران نیمه شب 27 دی ماه بازداشت شد. برخی از سران جبهه ملی که همزمان با دکتر یزدی بازداشت شدند از جلسات طولانی مدت بازجویی از وی خبر دادند. متعاقب آن برخی از زندانیان آزاد شده از انتقال یکی از اعضای بازداشت شده القاعده در بلوچستان به سلول دکتر یزدی خبر دادند. دکتر یزدی بعد از مدتی به علت بیماری قلبی به بیمارستان آتیه و سپس از آنجا به محلی نامعلوم منتقل شد. وی عاقبت به دلیل گرفتگی 4 شریان اصلی قلب تحت عمل جراحی قلب باز قرار گرفت. ساعاتی بعد از عمل جراحی دکتر یزدی، دادستان تهران در مصاحبه ای مطبوعاتی بدون اشاره به بستری بودن این عضو سابق شورای انقلاب در بخش ای سی یو از موافقت با ده روز مرخصی برای ایشان خبر داد. با مرخصی ده روزه دکتر یزدی روی تخت بیمارستان در حالی موافقت شد که قاضی پرونده قرار وثیقه 500 میلیون تومانی برای این مرخصی صادر نموده بود. این قرار وثیقه افزون بر وثیقه های چند صد میلیونی است که پس از حدود 60 جلسه بازجویی در سال 81 از دکتر یزدی اخذ شده بود.
محکومیت معلم به اعدام
عبدالرضا قنبری، معلم یکی از مدارس پاکدشت و استاد دانشگاه از سوی دادگاه انقلاب تهران به اعدام محکوم شد. براساس گزارش ها، قنبری از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به اتهام "محاربه از طریق ارتباط با گروههای معاند که از مصادیق این موضوع داشتن ایمیلهای مشکوک و ارتباط با یکی از رسانههای تلویزیونی خارج از کشور" به اعدام محکوم شده است.
این معلم که بیش از ۱۴ سال سابقه تدریس در مدارس و دانشگاه را دارد، روز ۲۴ دی سال گذشته بازداشت شده بود.
نگرانی برای عمادالدین باقی
نگرانی ها از وضعیت جسمانی عمادالدین باقی بالا گرفت. همسر این روزنامه نگار خبر داده که او شب سال نو را در بیمارستان سپری کرده است.
فاطمه کمالی، همسر عمادالدین باقی که روز ۹ فرودین موفق به ملاقات با همسرش شد با ابراز نگرانی از وضع جسمی باقی اعلام کرد حمله تنفسی باقی که در دوره قبلی بازداشتش در بند ۲۰۹ به آن دچار شده بود، تشدید و تکرار و منجر به بیهوشی باقی شده و او دوباره در آخرین روز سال ۸۸ از زندان به بیمارستان قمر بنی هاشم منتقل و پس از مدتی دوباره به سلول خود در بند ۲۴۰ زندان اوین بازگردانده شده است.
همسر عمادالدین باقی با بیان اینکه مسوولان زندان و بند از پرونده پزشکی باقی و خطراتی که برای جسم و جان او می رود آگاه هستند اما درعین حال به نگهداری او در این وضعیت ادامه می دهند، به وب سایت کلمه گفت: "قاعدتا طبق قانون هرگونه مسئولیت سلامت جسمی باقی به عهده مقامات نگه دارنده اوست".
وی همچنین از بلاتکلیفی پرونده همسرش خبر داده و با اشاره به اینکه به دلیل انتقال شعب بازپرسی دادسرای انقلاب به داخل زندان اوین امکان پیگیری وضعیت از طریق بازپرسی وجود ندارد، از مراجعات مکرر و بی نتیجه خود به دفتر دادستان تهران خبر داده و ابراز امیدواری کرده است که هرچه زودتر مقدمات آزادی باقی فراهم شود.
ادامه بازداشت ها
سید احمد میری، قائم مقام جبهه مشارکت مازندران بازداشت شد. سید احمد میری، جانباز دفاع مقدس، استاد دانشگاه مازندران و فرماندار سابق بابلسر و رامسر در دولت اصلاحات ظهر دیروز بازداشت شد.
میری پیش از عید به دادسرای بابل احضار شده بود اما بدون آنکه برگ احضاریه به دست وی برسد در تعطیلات نوروزی و طی یک تماس تلفنی از سوی معاون دادستانی بابل از این احضاریه باخبر و پس از مراجعه به اداره اطلاعات بابل، دستگیرشد. یک هفته پیش از پایان سال نیز سروش و شهیری دو فعال اصلاح طلب بابل بازداشت شده بودند و احتمال می رود بازداشت میری در ادامه بازداشت فعالان اصلاح طلب بابل باشد.
آزادی ها
طی روزهای گذشته 4 فعال مطبوعاتی و مدنی آزاد شدند. مریم ضیاء، فعال حقوق کودک و زنان، روز دوشنبه آزاد شد. پیش از این اخباری مبنی بر وضعیت وخیم جسمانی این فعال حقوق کودک و انتقال وی به بهداری اوین در پی اعتصاب غذا منتشر شده بود.
پس از اظهار نظر پزشکان مبنی بر به صلاحنبودن ادامه بازداشت ضیاء به دلیل وخامت وضعیت جسمانی، قاضی پرونده با تبدیل قرار بازداشت او موافقت کرد و مریم ضیاء آزاد شد.
ساسان آقایی، روزنامهنگار و وبلاگنویس که از اول اذر ماه گذشته بازداشت شده بود بعد از ۱۲۰ روز بازداشت موقت از زندان آزاد شد. محمد مصطفایی، وکیل مدافع ساسان آقایی به خبرگزاری ایلنا گفته است که موکلش ضمن تبرئه از یکی از اتهامها، تا زمان تشکیل دادگاه بعدی در فروردین ماه، به قید وثیقه آزاد خواهد بود.
سمیه فرید، فعال حقوق زنان و عضو سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) نیز با تودیع وثیقهی۶۰ میلیون تومانی از زندان اوین آزاد شد. سوسن محمد خانی غیاثوند، نویسنده نیز طی روزهای گذشته آزاد شده است.
ملاقات با جعفر پناهی
خانواده جعفر پناهی، کارگردان معروف ایرانی روز گذشته موفق شدند با او ملاقات کنند. در این ملاقات که به صورت حضوری صورت گرفت مادر، همسر و دختر جعفر پناهی حضور داشتند.
طاهره سعیدی، همسر جعفر پناهی، وضعیت روحی و جسمی همسرش را خوب توصیف کرده و به رادیو فردا گفته است: "اتهام خاصی به آقای پناهی وارد نکردهاند و تنها از ایشان سئوال میشود، و ایشان هنوز در مرحله بازجویی است".
به گفته وی "مرتب از آقای پناهی سئوالهای تکراری میپرسند تا بلکه بتوانند تناقضی در گفتههای وی پیدا کنند".
طاهره سعیدی که به همراه دختر و پسر خود به تازگی در نامه سرگشاده ای نسبت به وضعیت همسرش ابراز نگرانی کرده بود، با بیان اینکه این ملاقات اندکی از نگرانی وی کاسته است، در عین حال گفته است جعفرپناهی در این مدت بسیار لاغر شده و چند روز پیش نیز وی را به یک سلول کوچک انتقال دادهاند که به گفته وی در این مکان راحت نیست.
همسر جعفر پناهی افزوده است: "در طول ملاقات اخبار بیرون زندان و به ویژه حمایتهای داخلی و خارجی از همسرش را به اطلاع وی رسانده که موجب خوشحالی این فیلمساز شده است".
بلاتکلیفی علی بیکس در زندان اوین
علی بیکس، فعال اجتماعی و یکی از بازداشت شدگان حوادث پس از انتخابات همچنان در بلاتکلیفی به سر می برد. او اجازه استفاده از مرخصی نوروزی را نیافته و اکنون در وضعیت کاملا نامشخص در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر می برد.
به گزارش کلمه، علی بیکس، دارای دکترای تاریخ، ۲۴ خردادماه سال گذشته بازداشت و تاکنون بدون استفاده از مرخصی در زندان به سر می برد. او با کمیته اطلاع رسانی ستاد مرکزی میرحسین موسوی نیز در زمان انتخابات همکاری داشته است
بیکس بر اساس حکم شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به هفت سال حبس تعزیری محکوم شده است. اما تاکنون نتیجه تجدید نظر خواهی در حکم او اعلام نشده است. او در زندان از بیماری دهان و دندان رنج می برد و دسترسی به امکانات دندانپزشکی نیز در بند ۳۵۰ محدود است.
بی خبری از فرزند دبیر کل سابق بورس
سه ماه از دستگیری احسان عبده تبریزی، فرزند حسین عبده تبریزی، دبیرکل سابق بورس تهران میگذرد و هنوز از وضعیت وی و اتهام های احتمالی خبری در دست نیست. اودر این مدت تنها دوبار با خانواده خود تماس تلفنی داشته است.
احسان عبده تبریزی، دانشجوی دکترای علوم سیاسی دانشگاه دورهام انگلستان است. فرزندعبده تبریزی، برای دیداربا خانواده خود به ایران بازگشته بود، اما در بدو ورود، در فرودگاه امام خمینی، پاسپورتش توقیف و پس از چند روز بازداشت شد.
آقای عبده تبریزی، مدیر مسول روزنامه توقیف شده "سرمایه" و یکی از منتقدان سیاستهای اقتصادی دولت محمود احمدینژاد است.
اتهام؛ همکاری 22 ساله با موسوی!
روز پنج شنبه برخی از زندانیان سیاسی از جمله فیض الله عرب سرخی، علی عرب مازار، قربان بهزادیان نژاد، بدر السادات مفیدی، بهشتی شیرازی، هنگامه شهیدی و … با خانواده های خود ملاقات داشتند. گفتنی است در این روز از ملاقات امیر ابوطالبی با خانواده اش جلوگیری به عمل آمد.
ندای سبز آزادی خبر داده است که دکتر عرب مازار مشاور اقتصادی مهندس موسوی از ۲۵ بهمن ماه تا کنون هیچ گونه بازجویی نداشته ولی مدت ۲ هفته است که از انفرادی خارج شده و با دو تن از متهمان شبکه های هرمی در بند ۲۴۰ اوین به سر می برد.
یکی از اتهامات دکتر بهزادیان نژاد، رییس ستاد انتخاباتی مهندس موسوی در بازجویی ها همکاری ۲۲ ساله وی با مهندس موسوی است.
بدر السادات مفیدی ۳ هفته است از بند عمومی به انفرادی بند ۲۴۰ منتقل شده است. دبیر انجمن صنفی روزنامه نگاران از بیماری قلبی رنج می برد و خانواده وی از وضعیت جسمی وی ابراز نگرانی کرده اند.
همسر نوری زاد: اتهامات همسرم همان سه نامه است
همسر محمد نوری زاد، که از سه ماه پیش و در پی نگارش نامه ای انتقاد آمیز به رهبر جمهوری اسلامی در بازداشت به سر می برد، گفت هنوز برای همسرش پرونده ای تشکیل نشده است.
فاطمه ملکی، همسر محمد نوری زاد، به بی بی سی گفت همسرش در تماس تلفنی کوتاهی که از زندان داشته به او گفته حالش خوب است.
خانم ملکی به نقل از همسرش گفت او در زندان کاغذ و قلم در اختیار دارد، ورزش می کند و عید را هم به همه مردم تبریک گفته است.
فاطمه ملکی درباره اینکه چرا به همسرش برای نوروز مرخصی نداده اند گفت که با پیگیری وکیل او مشخص شده که "گویا آقای نوری زاد همکاری لازم را نداشته است".
خانم ملکی همچنین با اشاره به اینکه هنوز برای آقای نوری زاد پرونده ای تشکیل نشده است، تاکید کرد: "ایشان نباید هم پرونده ای داشته باشد چرا که پرونده او مختص همان سه، چهار نامه ایست که او نوشته است".
محمد نوری زاد، بعد از انتخابات ریاست جمهوری، سه نامه برای رهبر انقلاب نوشت و در آنها به اتفاق هایی که در جامعه به نام اسلام انجام می شود اشاره و گلایه های خود را مطرح کرد.
وی در ۲۹ آذر به اتهام توهین به "مسئولین و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی" بازداشت شد.
وضعیت نامناسب مهدی محمودیان
مهدی محمودیان روزنامه نگار و عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی، وضعیت جسمانی مناسبی در زندان اوین ندارد. وی اخیرا در تماس تلفنی با خانواده خود از بی توجهی مسئولان زندان به سلامت خود گلایه کرده است.
این روزنامه نگار و فعال حقوق بشر هفته گذشته در زندان اوین بیهوش شده است. او دو ماه پیش به عفونت ریوی مبتلا شد اما ماموران زندان با وجود آگاهی از این موضوع او را با لباس غیر کافی در هوای سرد نگه داشتند. بعد از این ماجرا خانواده او به مسئولین قضایی مراجعه کردند اما تاکنون پاسخی به آنها داده نشده است.
محمودیان ۷ ماه است که در زندان اوین به سر می برد و به تازگی موفق شد دختر خردسال خود را ملاقات کند.
نامه مادر ابوالفضل عابدینی نصر به رئیس قوه قضاییه
مادر ابوالفضل عابدینی، فعال حقوق بشر در ایران با نگارش نامه سر گشاده ای به رئیس قوه قضائیه خواهان رعایت عدل و روشن شدن وضعیت بلاتکلیف این زندانی در ایران شد.
به گزارش هرانا، ابوالفضل عابدینی، عضو سابق مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در جریان بازداشت سازمان یافته اعضا و همکاران سابق مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران با محاصره منزل و ضرب و شتم در شهر اهواز و در ۱۱ اسفند ماه بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.
متن نامه مادر ابوالفضل عابدینی بدین شرح است :من مادر ابوالفضل عابدینی نصر یکی از روزنامه نگاران ایران عزیز هستم که این روز های سال نو شاهد در بند بودن فرزند بیمارم ونامشخص بودن وضعییت روحی و روانی وجسمی اش بزرگترین عیدی بود که طی سال های طول عمرم نصیبم شد، از ۵ سال قبل تا به امروز هر ساله این جوان نحیف را دستگیر نموده و زیر شکنجه برده وبعد از گذراندن انفرادی های طولانی مدت با قید وثیقه های سنگین که همگی توسط مردم دلسوز تامین شده آزاد گردیده و درهیچ یک از این دادگاهها مجرم نبوده وبا سربلندی برائت دریافت کرده. آخر به کدامین گناه مستحق این شکنجه ها استُ به گناه دفاع از کارگران نیشکر هفت تپه خوزستان ودفاع از سندیکای معامان ایران و دفاع از سندیکای کارگران شرکت اتوبوس رانی و اصناف دیگر و یا گناه بیان حقایق روز کشورمان؟.
من از شما قاضی القضات می خواهم با رعایت عدل در پیشگاه عادل هستی، جهت مشخص شدن وضعییت بلاتکلیف فرزند ۲۸ ساله بیمارم (ناراحتی قلبی شدید که نتیجه زندان در این سالها بوده است) تمام تلاش عادل گونه را بکار برده ونسبت به این جوان بیمار توجه ویژه ای نمایید. باشد که هر گونه اتفاقی برای ایشان بیفتد در پیشگاه پروردگار باری تعالی، حضرت عالی مسوول خواهی بود.
لازم به ذکر می دانم که ایشان در سلولهای انفرادی بند ۲ الف سپاه پاسداران در زندان اوین بدون ملاقات وتماس وارتباط با وکیل، اکنون به مدت یک ماه است که در حال بازجویی است.
روایت دختران بدرالسادات مفیدی از ملاقات
دو دختر بدرالسادات مفیدی، دبیر انجمن صنفی روزنامه نگاران هم در نامه ای به روایت ملاقات با مادرشان در زندانی اسلامی پرداخته اند.
متن این روایت به شرح زیر است:
ساعت ده شب روز هفتم دی ماه، روز بعد از واقعه عاشورا پنج نفر از مامورین وزارت اطلاعات با نشان دادن یک حکم کلی از سوی دادستان تهران که مربوط به کسانی که در جریان تشییع پیکر آیت اله العظمی منتظری شرکت داشتهاند بود، به خانه ما آمدند. پس ازبازرسی خانه و جمع کردن وسایل شخصی هر چهار نفرمان، پدر و مادر (مسعود آقایی و بدرالسادات مفیدی) را با خود بردند.
پدرمان پس از تحمل پنجاه و دو روز بازداشت انفرادی در بند ۲۴۰ زندان اوین و با سپردن وثیقه آزاد شد.
ولی مادرمان….
اولین ملاقات با او روز پنجشنبه دهم بهمن به صورت کابینی انجام شد (با وجود داشتن نامه ملاقات حضوری دادستان). روحیه عمومی وی آن زمان بسیار خوب بود.
مادرمان گفت که با هیچ یک از مامورین دادستانی برای تفهیم اتهام و صدور حکم بازداشت روبرو نشده است. به اعتراضش هم توجهی نکردهاند. بازجویی هایش هم در طول بیست روز اول بازداشت انجام گرفته بود. از آن به بعد تا روز پانزدهم اسفند وی را چندین بار در سلولهای مختلف انفرادی و عمومی جابجا میکردند بدون اینکه هیچ بازجویی از وی شده باشد یا دلیلی برای این کار به او بگویند.
از طریق یکی از آزادشدگان با خبر شدیم که مادر را پانزده اسفند و پس از پنجاه و دو روز بلاتکلیفی و پایان بازجویی ها دوباره به بند ۲۰۹ برگرداندهاند. تلفن هایش از همان روز قطع شد و ملاقات های کابینی را هم ممنوع کردند.
آقای جعفری دادستان تهران چهارشنبه نوزدهم اسفند به پدرمان گفت که ماموران وزارت اطلاعات به دلیل عدم همکاری مادر با آزادشدن وی مخالف هستند. البته گفته بود که "بروید و فردا ملاقات کابینی بکنید، هفته بعد هم دستور ملاقات حضوری میدهم. به قاضی ایشان هم گفته ام پرونده را سریع رسیدگی کند".
فردایش که ملاقات ندادند (به گفتهی مامور زندان به حکم قضایی وی ملاقات ممنوع است). بعد از چند روز رفت و آمد، بیست و شش اسفند آقای جعفری نامه دستور ملاقات حضوری را برای روز اول فروردین صادر کردند.
صبح روز اول سال نو مامان یک تماس کوتاه تلفنی دو دقیقه ای گرفت. در حالی که صدایش به شدت می لرزید، تنها التماس دعا داشت. گفتیم داریم با نامه ملاقات می آییم.
به در زندان که رسیدیم خانواده یکی از زندانیان بند ۲۰۹ بیرون آمدند. جویا شدیم، گفتند از ملاقات میآییم. ولی ماموران نامه ما را که دیدند گفتند ملاقات برای دو هفته تعطیل است. بروید و پس از پانزدهم بیایید. اصرار ما هم نتیجه نداد.
پنجشنبه پنجم فروردین با ناامیدی به سالن ملاقات زندان رفتیم. جمعیت زیادی بود. ظاهرا ملاقاتها شروع شده بود.
باز هم به نامه توجه نکردند ولی گفتند فعلا میتوانید کابینی مادرتان را ببینید.
مادرمان را که دیدیم باورمان نمیشد. فشارهای بیست و پنج روز انفرادی به شدت ضعیفش کرده بود. مثل همیشه شاداب نبود و بسیار نگران مینمود.
برخلاف دفعات قبل ماموران بالای سرش ایستاده بودند تا مبادا حرفی نزند.
پریشان و نگران بیرون آمدیم. تماسهای مکرر پدر با دادستانی و قاضی کشیک مستقر در زندان به آنجا رسید که گفتند بعدازظهر برای ملاقات حضوری بیاید.
برخلاف اصرار پدر همراه او جلوی در زندان آمدیم. به او اجازه دادند داخل برود. باورمان نمی شد ولی چند لحظه بعد بیرون آمد و اشاره کرد که شما هم بیایید.
به همراه یکی از ماموران وارد محوطه شدیم. مادرمان را دیدیم که داخل یک پژو نشسته بود. ظاهرا نمیدانست که برای چه او را به در زندان آوردهاند.
از ماشین بیرون آمد. سه نفری در آغوشش گرفتیم. بغضش ترکید. و ماهم به دنبال او.
سوار ماشین شدیم و به ساختمان چند طبقه ای که همان نزدیکی بود رفتیم. ما را به اطاقی بردند در حالی که همان مامور در میانه در ایستاده بود.
نیم ساعتی کنار او بودیم. بسیار پریشان بود، مثل اینکه فشار زیادی را تحمل می کرد.
دستش جوهری بود. تازه از بازجویی آمده بود. ظاهرا در تمام این مدت و تقریبا هرروز به صورت فشرده بازجویی می شده است. از خشن بودن بازجوییها گله داشت و این که از سی سال پیش شروع کردهاند. چند بار هم تکرار کرد که اجازهی صحبت در مورد بازجوییها را ندارد.
نمی دانست برای چه دوباره سراغش آمدهاند. میگفت بیش از بیست روز است که به دلیل ناراحتی قلبی شبها به او قرص میدهند (آرام بخش قوی). صبح ها به سختی از خواب بیدار می شود و بیشتر اوقات حالت گیجی دارد. اشاره کرد یک بار آنقدر گیج بود که دل بازجویش به رحم آمد و بازجویی را تعطیل کرد.
طی نیم ساعت بارها یاد آیهای از قرآن کرد که اشاره می نماید که همه مرگ را ملاقات می کنند “کل نفس ذائقه الموت”. این قدر زیر فشار بود که برای رهایی از آن راهی نمیدید.
وکیل وی در تمام این مدت نتوانسته او را ملاقات کند. نه از اتهام خبری دارد و نه پرونده را دیده است.
مادر ما یک روزنامهنگار است و ذات کار او علنی بودن است، چه چیزی برای مخفی کردن دارد که این رفتارها در برابر او صورت می گیرد.
خدایا، دیگر نمی دانیم چه کار باید کرد. به کجا شکایت ببریم. آیا مرجعی برای رسیدگی به وضع موجود وجود دارد؟ آیا میرسد روزی که فرد مورد اتهام در شرایط عادی بازجویی شود و این گونه خود و نزدیکانش اسیر نابسامانی نشوند.
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: ::
| 0 نظر »
سفر کاسپین ماکان، نامزد "ندا آقا سلطان" به اسرائیل و دیداراو با رئیس جمهور این کشور، جنجال بسیاری به دنبال داشت تا بدانجا که رسانه های منتسب به جنبش سبز، اعلام کردند سفر او ربطی به جنبش سبز ندارد و مادر ندا نیز رسما اعلام کرد "نامزد ندا بودن این حق را برای کاسپین ماکان ایجاد نمی کند که به اسرائیل سفر و با شیمون پرز دیدار کند و با سوء استفاده از نام ندا، خود را نماینده مردم ایران بخواند". اما کاسپین ماکان که اکنون به کانادا برگشته در مصاحبه با "روز" همچنان از سفر و دیدارش با شیمون پرز دفاع میکند. او می گوید وابسته به هیچ گروه و تشکیلاتی نیست و تمام سفرها و دیدارهایش را به صورت مستقل انجام می دهد و نماینده هیچ کسی نیست.
کاسپین ماکان به "روز" می گوید قصد سوءاستفاده از نام ندا را ندارد و افتخار می کند نامزد کسی بوده که جان باختن اش، فریاد مظلومیت و آزادیخواهی مردم ایران را به جهانیان رساند.
این مصاحبه در پی می آید.
آقای ماکان شما به اسرائیل سفر و با رئیس جمهور این کشور نیز دیدار کردید. این دیدار چرا و با چه هدفی صورت گرفت؟
من از طرف شبکه دو تلویزیون اسرائیل به این کشور دعوت شدم و با درخواست خودم ملاقاتی با رئیس جمهور این کشور انجام دادم.این دیدار را هم با این هدف انجام دادم که احتمال حمله نظامی اسرائیل به ایران قوت گرفته بود و من میخواستم بگویم که مردم ایران خواهان جنگ نیستند و هیچ خصومتی با مردم و دولت اسرائیل ندارند. ما نه مرز جغرافیایی با اسرائیل داریم و نه در طول تاریخ مشکلی با این کشور داشته ایم بلکه این سران جمهوری اسلامی هستند که برای تحریف اذهان عمومی و ادامه حاکمیت خود، دشمنی فرضی از اسرائیل ساخته اند و هر موقع لازم می بینند از این دشمنی فرضی، بهره برداری میکنند. آنها اسرائیل را به عنوان کشور قبول ندارند و خواهان محو آن از صفحه تاریخ هستند و تا بدانجا پیش رفته اند که این دشمنی فرضی را به سطح مردم نیز کشانده اند؛ یعنی نه تنها با دولت اسرائیل بلکه با مردم اسرائیل نیز دشمن هستند و همین مساله باعث شده چهره ای غیر انسانی از مردم ما در جهان تعریف شود، در حالیکه این سیاست رهبران رژیم است و نه خواست مردم ایران. من برای ارائه چهره واقعی مردم صلح دوست ایران، این سفر را انجام دادم تا بگویم حساب مردم را از رژیم جدا کنند و آنچه که از سوی رهبران حکومت عنوان می شود، حرف مردم نیست. یعنی در اصل من معتقدم دشمنی فرضی با اسرائیل، سکوی پرتابی برای حکومت شده و من می خواستم به عنوان یک ایرانی این دشمن فرضی و این تابو را بشکنم.
از قوت گرفتن احتمال حمله نظامی به ایران از سوی اسرائیل سخن گفتید اما چنین احتمالی اگر ماهها پیش مطرح بود اکنون مدتهاست چندان محتمل به نظر نمی رسد و جدی تلقی نمی شود.
در بسیاری از رسانه ها این قضیه مطرح شده و احتمال حمله اسرائیل به مراکز هسته ای ایران قوت گرفته بود. رهبران جمهوری اسلامی هم که به طور مداوم در حال تحریک دولت اسرائیل هستند تا با حمله احتمالی به اهداف خود برسند.یعنی رژیم در این قضیه نیز به بقای خود می اندیشد نه منافع ملی و انسانی ایران.
آقای ماکان، احتمال چنین حمله ای از سوی امریکا نیز وجود داشته و هر از چند گاهی بحث حمله به ایران از سوی امریکا نیز مطرح شده. شما چرا رفتید دیدار رئیس جمهور اسرائیل و مثلا سراغ رئیس جمهور امریکا نرفتید؟
من با مقامات امریکایی نیز حتما دیدار خواهم کرد و این دیدار در اولویت های بعدی من است اما حمله نظامی امریکا به ایران در زمان جرج بوش قوت داشت. اما آقای اوباما همیشه به نوعی خواسته خود مبنی بر مذاکره و دوستی با رهبران رژیم ایران را نشان داده است.یعنی نوع دیدگاه دولت امریکا نشان میدهد که فعلا قصد حمله نظامی ندارد لذا من ترجیح دادم اول به اسرائیل بروم و با رئیس جمهور این کشور دیدار کنم.
شما از چه جایگاهی این کار را کردید و از رئیس جمهور اسرائیل خواستید حساب مردم ایران را از حکومت جدا کند؟ یعنی بیشتر میخواهم بدانم چه جایگاهی برای خود متصور هستید؟
من با هیچ عنوان خاصی اینکار را نکردم. من فکر میکنم هر انسانی این حق را دارد، و من هم به عنوان یک فعال حقوق بشر و انسانی که فعالیت سیاسی می کند، می توانم این حق را برای خود قائل شوم. آزادی بیان و حق فردی، یکی از اجزای مهم دموکراسی و الفبای دموکراسی است و کسانی که ادعای مبارزه برای دموکراسی و آزادیخواهی دارند نمی توانند کسی را از حقی محروم کنند. من یک فعال سیاسی و فعال حقوق بشر هستم و در این جایگاه از رئیس جمهور و مردم اسرائیل خواستم حساب مردم ایران را از حکومت ایران جدا کنند.
قبل از کشته شدن ندا، کسی نامی از شما در عرصه سیاسی نشنیده بود. یعنی اسم شما بعد از کشته شدن ندا مطرح شد. میخواهم بگویم اگر ندا کشته نمی شد شما را به اسرائیل دعوت نمی کردند ولی امروز شما تحت نام ایشان به اسرائیل رفتید.
نه؛ من به عنوان نامزد ندا یا نماینده مردم دعوت نشده بودم بلکه تلویزیون اسرائیل از کاسپین ماکان دعوت کرده بود و نمی دانم چرا این مساله اینقدر حساسیت ایجاد کرده است. من در عرصه سیاست فعالیت خیلی محدودی داشتم و بعد از قضیه تقلب در انتخابات به این باور رسیدم که می شود کاری کرد.برای همین بود که سعی می کردم به ثبت وقایع و سرکوب ها و درگیریها بپردازم و شروع به عکاسی از تظاهرات کردم. نداهم که کشته شد شروع به مصاحبه با رسانه های مختلف کردم و به بیان فجایع پرداختم که منجر به بازداشت من شد و بعد که به طور موقت آزاد شدم فرار کردم. اوایل هم که از ایران خارج شده بودم همه درباره ندا می پرسیدند و من هم درباره ندا صحبت می کردم. اما به اندازه کافی صحبت شده و اکنون به نام خودم فعالیت می کنم و نه از نام ندا و نه از نام دیگری استفاده نمی کنم. مثل هر انسان دیگری که حق دارد نظر خود را بیان کند، من نیز همین کار را می کنم. دعوت می شوم، سخنرانی می کنم و عقاید خودم را بیان می کنم.
دیدارتان با رئیس جمهور اسرائیل تحت چه عنوانی صورت گرفت آیا ایشان به این دلیل با شما دیدار نکردند که نامزد ندا بودید؟
من نه به عنوان نامزد ندا و نه به عنوان نماینده مردم با رئیس جمهور اسرائیل دیدار نکردم و فقط به عنوان شخص خودم این دیدار را انجام دادم. هیچ کس مرا به عنوان نماینده ندا دعوت نکرد و من هم، خودم را به این عنوان معرفی نکردم. البته یک واقعیتی هست؛ من چه بخواهم و چه نخواهم نام ندا با من هست و کسی نمی تواند این را از من بگیرد و افتخار هم می کنم که نامزد ندا بودم و تا پایان عمرم نامزد او خواهم بود و هر جا که بروم نام او با من است و در قلب من جای دارد اما این بدین معنی نیست که من از نام ندا سوءاستفاده بکنم. یعنی می خواهم همه بدانند ندا عشق زندگی من بود و کسی نمی تواند این عشق را از من بگیرد.
اما شما گفته اید که سفیر صلح مردم ایران هستید. آیا بدین معنی نیست که خود را نماینده مردم معرفی کرده اید؟
به هیچ عنوان. آقای شیمون پرز، تندیس پرنده صلح و آزادی را از طرف دولت و ملت اسرائیل به شجاعت ندا، خانواده ندا و مردم ایران هدیه کرد با این پیام که ما خواهان صلح هستیم و نه جنگ. من تنها در این زمان بود که از جانب خودم، خانواده ندا و مردم از این تندیس تشکر کردم؛ اگر هم در جایی چیزی غیر از این ادعا شده تکذیب می کنم.
آقای ماکان شما در چه جایگاهی این تندیس را پذیرفتید؟ نماینده مردم نبودید، اما از جانب مردم پذیرفتید این پارادوکس نیست؟
هر عقل سلیمی و هر انسان آزادیخواهی، وقتی پیام صلح و انسانی را از سوی یک ملت و دولت دریافت می کند آن را رد نمی کند و تشکر می کند من هم همین کار را کردم. من از طرف خودم، هدیه و پیام گرم ایشان را پذیرفتم. من ایشان را کشور دشمن نمی دانم. صدام حسین نبود که بگوییم دشمن ما بود و انسان های بسیاری را به کشتن داد. ما هیچ وقت خصومتی با مردم و دولت اسرائیل نداشته ایم و اگر کسانی هستند که از این قضیه خوششان نمی آید من این هدیه را با آنها تقسیم نمی کنم. اما می پرسم کدام انسان آزاده ای است که پیام انسانی کسی را که ظلمی هم به او نکرده نپذیرد؟
آیا اولویت امروز جامعه ایران همین مسئله بود؟ یعنی در شرایط فعلی، بحث اسرائیل در اولویت است یا مباحث داخلی کشور؟
در حال حاضر مهم ترین مساله ای که به نظر من می رسد نقاط ضعف و حساس حاکمیت فعلی ایران است. این نقاط ضعف باید شناسایی شود و من بررسی کردم و به این نتیجه رسیدم که باید این تابو شکسته شود چون حکومت از این تابو بیشترین بهره برداری را می کند. به نظر من موضوع رابطه ایران و اسرائیل یک شاه کلید است؛ یعنی اگر نشان دهیم که هیچ دشمنی بین اسرائیل و ایران نیست نقاب از چهره ها می افتد.
شما می گویید به عنوان شخص خود این دیدار را انجام داده اید؛ نماینده مردم هم نبودید. چطور فکر میکنید آقای شیمون پرز، حرف های شما را بپذیرد و اگر هم قصد حمله به ایران هم بالفرض مطرح بوده با سخنان و دیدار شما منتفی شود؟
طبیعی است که من به شخصه نمی توانم اثر شگفت انگیزی در سیاست خارجی یک کشور بگذارم. اماهر انسانی حق دارد به اندازه خود تلاش کند و اثر بگذارد. برداشت من از این دیدار این بود که دولت اسرائیل قصد جنگ ندارد و خواهان صلح است.
در این دیدار چه بحث هایی کردید؟
من گفتم ما هیچ خصومتی با اسرائیل نداریم و اگر عده ای می گویند اسرائیل باید نابود شود این حرف مردم ایران نیست. آقای پرز هم به صلح طلبی مردم ایران اشاره کرد و گفت که هرگز مایل نیست جنگی صورت بگیرد و تصریح کرد که "از طرف ما جنگی نخواهد بود و در حقیقت مبارزه فکری است و باید از طریق دیپلماسی حل شود".
شایعاتی مطرح شده که شما عامل جمهوری اسلامی هستید و برای ضربه زدن به جنبش مردمی ایران، به اسرائیل سفر کرده اید. چه پاسخی برای این مساله دارید؟
شایعات بسیاری مطرح شده که همگی حول این محور بود که کاسپین با رفتن به اسرائیل به جنبش ضربه زد اما من چنین چیزی را رد می کنم؛ چون اولا من رهبر جنبش سبز یا لیدر جنبش سبز نیستم که با رفتن من به اسرائیل، به جنبش سبز ضربه ای بخورد. من با جمهوری اسلامی مبارزه می کنم اما شیوه خودم را دارم و در قالب جنبش سبز یا گروهها یا تشکل ها هم نیستم که براساس خواست و روش آنها رفتار کنم. از طرفی من این سفر را به طور کاملا رسمی و علنی انجام دادم. دیدار من و آقای پرز در حضور خبرنگاران انجام گرفت و هیچ نکته مخفی نداشتم و ندارم. دقیقا بعد از این سفر خبرنگاری تماس گرفت و به من گفت بگو سفرت ربطی به جنبش سبز ندارد و نامزد ندا نیستی و من در جواب گفتم که من کی خود را به جنبش سبز بسته بودم که الان بخواهم خطم را جدا کنم یا چنین چیزی بگویم؟ در مورد ندا هم چرا باید نامزدی ام را تکذیب کنم در حالیکه به ندا افتخار می کنم؟ خیلی شایعات و مسائل دیگری نیز مطرح شد و هر کسی با توجه به گرایشات خودش، اتهاماتی به من زد. اما من به صراحت می گویم که همه این شایعات و ادعاها کذب است و شایعه سازان نمی توانند قالبی برای انسان ها درست کنند و بگویند فقط در این قالب حق داری فعالیت کنی. گفتند که کاسپین با این سفر خون ندا را پایمال کرد در حالیکه توضیح ندادند مگر ندا و نداها در جنگ با اسرائیل و یا توسط اسرائیل کشته شده بودند که با رفتن من به اسرائیل خون آنها پایمال شود؟من بارها گفته ام نماینده ندا و مردم نیستم؛اما باز جنجال به پا کردند. من تاکنون سکوت کرده ام اما دلم میخواهد از آنها بپرسم که اگر ندا چند روز دیرتر و بعد از عقد رسمی ما کشته می شد، من می توانستم به عنوان نماینده ندا و مردم به اسرائیل بروم؟ نامزد ندا بودن این حق را به من نمی دهد که سفری بروم و کاری را به نام او و مردم انجام بدهم اما نامزد ندا بودن این حق را نیز از من سلب نمی کند که سفری نروم و به شیوه خود فعالیت نکنم. ضمن اینکه خبر رفتن من به اسرائیل قبل از اینکه این سفر انجام شود منتشر شده بود اما هیچ کسی اعتراضی نکرد و نظری نداد اما بعد از رفتن من یکباره شروع کردند به تهمت زدن و حتی دخالت در زندگی شخصی و خصوصی من. در حالیکه این مسائل هیچ ربطی به سفر من نداشت و چون کاری کرده بودم که به مذاق برخی ها خوش نیامده بود رو به تهمت و افترا آوردند. اما من خوشحالم که این سفر صورت گرفت؛ از طرفی به اهدافی که داشتم نزدیک تر شدم و از طرفی این حسن را داشت که دست عده زیادی را رو کرد و نشان داد که هدف واقعی برخی از افراد چیست.
شما به خاطر نامزدی با ندا بازداشت شدید یا دلیل دیگری نیز داشت؟
من به این دلیل بازداشت شدم که پس از کشته شدن ندا، شروع به مصاحبه با رسانه های مختلف کردم و این قضیه برای آقایان سنگین بود. اما وقتی برای بازداشت من آمدند چون در تظاهرات مردمی و درگیریها شرکت و در قالب عکس و تصویر، وقایع را ثبت می کردم همه کارهایم دست ماموران افتاد و همه را ضبط کردند. بعد اتهام دیگری به من منتسب کردند؛ از سوی دیگر من تغییر دین داده بودم و این قضیه خطرناک بود و می توانست باعث شود مرا به عنوان یک مرتد اعدام کنند.من دو ماه در زندان بودم و تحت انواع فشارها و شکنجه ها، و اگر به طور موقت آزادم کردند به دلیل پی گیری های خانواده ندا بود و اینکه آقایان می ترسیدند اتفاقی برای من بیفتد و چون نامزد ندا بودم برای آنها هزینه بیشتری داشته باشد. من با وثیقه و سند خانواده ام و همچنین تضمین مادر ندا مبنی بر سکوت و عدم فعالیت، آزاد شدم. پرونده ام در شعبه دو دادسرای امنیت است و به شدت تحت نظر بودم تا اینکه بعد از مدتی، از ایران فرار کردم و دولت کانادا حمایت ویژه ای به من کرد به طوریکه ظرف دو ماه مرا از ترکیه به کانادا منتقل کردند.
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: ::
| 0 نظر »
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: ::
| 0 نظر »
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: ::
| 0 نظر »
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: ::
| 0 نظر »
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: ::
| 0 نظر »
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: ::
| 0 نظر »
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: ::
| 0 نظر »
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: ::
| 0 نظر »
یک طلبه اهل سنت در شهرستان تایباد به ضرب چاقو به قتل رسید
حافظ عبدالحمید کبودانی طلبه کلاس دوم ویژه حوزه علمیه انوارالعلوم خیرآباد به دست افرادی ناشناس به طرز وحشیانه ای به شهادت رسید.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی "اخبار جهان اسلام" این طلبه جوان صبح روز چهارشنبه 4/1/89 در حالی به همراه برادر کوچکترش به شهادت رسیدند که برادر بزرگتر وی نیز به شدت مجروح شده است.
بنا به گفته خانواده شهید کبوانی، وی روز چهارشنبه بعد از اینکه به همراه سه تن دیگر از برادران خود به مزرعه کشاورزی پدرشان می روند که بعد از دور شدن یکی از برادران از مزرعه، افرادی ناشناس با حمله به سه برادر دیگر ابتدا برادر بزرگتر را با چاقو و سنگ مورد ضرب و شتم قرار می دهند آنگاه به خیال اینکه وی کشته شده است به طرف حافظ عبدالحمید و برادر کوچک وی که فقط هشت بهار از زندگی کوتاه خود را پشت سر گذاشته بود و حدودا 9 ساله بود حمله می کنند و آنان را بعد از ضرب و شتم با سنگ و چماق به طرز وحشیانه ای با چاقو ذبح می کنند و به شهادت می رسانند.
هنوز انگیزه این جنایت کاران از این عمل وحشیانه و هولناک شان معلوم نیست.
جنازه مقتولین جهت تحقیق و بررسی تحویل پزشک قانونی داده شده است.
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: ::
| 0 نظر »
در واکنش به بازداشت ساسی مانکن در حال چشمک زدن به یک دافی توپ در جزیره ی کیش، در ایران و خارج از ایران شمارى از حامیان رپ ایرانی و وبلاگنویسان با چاپ عکس خود با ریش وپشم و باز گذاشتن دو دکمه ی بالایی پیراهن , همراه با پایین کشیدن شلوار تا روی استخوان تهیگاه با به راه انداختن کمپینى در فیسبوک و سایر شبکههاى اجتماعى در اینترنت خواستار آزادى این موسیقدان شهیر ایرانی شدهاند .
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: ::
| 0 نظر »
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: ::
| 0 نظر »
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: ::
| 0 نظر »