آخرین خبرها

فراخوان انتقاد از رهبری؛ به یاد منتقدان دربند به آقای خامنه ای نامه بنویسیم

۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

پیش نویس:
سخنان انتقادی محمود وحید نیا یکی از دانشجویان ریاضی دانشگاه شریف و برنده المپیاد جهانی ریاضی در بیت رهبری، توسط فرزند یکی از دوستانم و همچنین دوست جوان دیگری که در همایش نخبگان ملی حضور داشتند تایید شد. این دو منبع برای من بسیار موثق و قابل اعتماد است . برای همین این فراخوان می تواند دفاعی باشد از دانشجوی شجاعی که در بیت رهبری انتقادات منطقی خود را با ادبیاتی پسندیده مطرح کرد. گزارش فرزند نازنین دوستم که از نخبه گان سبز این جمع بود را در انتهای متن بخوانید.
گفته می شود در دیدار همایش ملی نخبگان ایرانی با رهبری ایران، دانشجویی از جای برخاست و چشم در چشم آقای خامنه ای ایستاد و از او نهادهای تحت نظارت او همچون صدا و سیما و نیروی انتظامی، انتقادات صریح و بی پرده ای را مطرح کرد. این خبر تا چه اندازه صحت دارد را هنوز هیچ کس نمی داند اما آنچه را که بسیاری می دانند این است که این روزها انتقاد از رهبری ایران کم نیست و به همان اندازه لکنت زبان آنان که از فرجام بیان این انتقادات می ترسند نیز کم نیست.
بر این اساس از آنجایی که خود ایشان در همین جلسه معروف اعلام کرده است که از انتقاد به خود استقبال می کند و از آنجایی که ممکن است به زودی از دل صدا و سمیای تحت نظارت ایشان نیز قصه ای مشابه قصه سعیده پور آقایی یا اعتراف گیری های معروف تهیه شود، به نظر می رسد شایسته باشد وبلاگستان در کنار بازی تلخی که این روزها آغاز کرده است بازی منطقی و خردگرای دیگری را آغاز کند تا در آن همه کسانی که به رهبری ایران انتقاد و اعتراض دارند به آقای خامنه ای نامه بنویسند.
قاعده ما همان قاعده پیشین است : نامه می تواند تند و نشان دهنده تمامی فشارهای این سالها باشد اما عاری و تهی از فحش تا مجموعه این نامه ها یک جا و درکنار هم منتشر شود و نشانگر میزان متانت کلامی و توانمندی منتقدان منطقی آقای خامنه ای باشد.
چنانچه سمبل انتقاد و اعتراض به سیاست های کلی رهبری ایران را هم می توان احمد زید آبادی و یا عیسی سحرخیز برشمرد که زاویه نقد این دو روزنامه نگار منتقد از داخل ایران به رهبری به گونه ای متین و به دور از توهین و پرهیز از به کارگیری واژه های آلوده بوده است که البته همان هم تحمل نشد و این روزها این منتقدان منطقی با منطق حبس و زندان آقایان دست و پنجه نرم می کنند و حتی از زندان نیز خبر می رسد که احمد زید آبادی برای عذر خواهی از رهبری تحت فشار است.
لذا پیشنهاد می کنم برای خنثی شدن این بازی اعتراف گیری از روزنامه نگار منتقد و خنثی شدن سناریوی احتمالی دانشجوی منتقد آقای خامنه ای در نشست نخبگان، وبلاگستان می تواند در کمال زیبایی و متانت موج نامه نگاری به آقا را آغاز کند.
از یکی از فرزندان سران حاکمیت در نشستی شنیده ام آقای خامنه ای به شدت از نامه نگاری ناراحت می شوند و دلگیری عجیبی به سراغ شان می رود وقتی نامه هایی را خطاب به خودشان می خوانند. من نه برای دلگیری آقا بلکه برای آنکه دل خودمان سالها گرفته است، جسارت می کنم و همان نامه نخوانده شده ام تحت عنوان ” پایان یک آقا ” را اینجا می گذارم و از دوستانی که مایل اند به این بازی وبلاگی و موج نامه نگاری به آقای خامنه ای بپیوندند هم دعوت می کنم که به یاد زید آبادی و همه دانشجویانی که منتقدانه و مودبانه نقد کرده اند و هزینه داده اند، چند خطی به کسی که می گوید از انتقاد استقبال می کند، بنویسند. بی حوصله نباشیم و نگوییم بی فایده است که همه یاران با حوصله ما در بند اند این روزها و برای همین است که آقا از انتقاد استقبال کرده اند. به یاد منتقدان دربند به آقای خامنه ای نامه بنویسیم
*********** ************* *************
آقای خامنه ای!
جای روزنامه، دیوارهای شهر را بخوانید آقا!
اینجا دفتر روزنامه است. زمان : فرقی نمی کند چه انتهای شب باشد و چه لحظه های پایانی بستن صفحات روزنامه، آنگاه که خبر و نظری از بیت شما برسد ما پله ها را دوتا یکی می دویم، با سر می پریم و چون باد و برق خودمان را به بچه های فنی روزنامه می رسانیم و آنها نیز چشم اگر شده با چوب های باریک کبریت باز و بیدار نگاه دارند، کلمه به کلمه از بیانات گهربار آقا را به صفحه کلید ها التماس می کنند تا مبادا یک نیمچه گام از همکارانمان در نشریه بغلی عقب اقتیم و خبر و عکس شما خدای نکرده از قلم بیفتند.
این همه می پنداری برآمده از هوا و فتوای قلب مان بود ؟ یکبار هم که شده می خواهم با شما روراست باشم و صادقانه بنویسم: قلب کجا بود ما از ترس قلم نشدن پایمان و نشکستن قلم هایمان تا نوک قله هم در همان نیمه شب های آشنا و مکرر می دویدم، پله های حقیر ساختمان فقیر روزنامه که سهل است، حاضر بودیم هفت طبقه تا خود آسمان بدویم تا هرچه شما فرمودید، فردا به نام تیتر نخست روزنامه، یا گوشواره روزنامه، جایی آن بالای بالا که قادر به درخشش در تمام رونامه فروشی های شهر باشد، منتشر کنیم. از صبح سگ دو می زدیم، سوز و ساز و سور و ساط آفتاب و برف و باران، سفرهای دراز در مناطق زلزله زده و آوار شده، قطاهر های از ریل منحرف شده، صحنه های دأ آزار هواپیماهای سقوط کرده، همه یک طرف، مصاحبه های به سختی شکل گرفته و گزارش های جان از ما گرفته تا مهیا شده، همه و همه را به آنی مچاله می کردیم و از صدر به ذیل می بریدم آنگاه که افاضه فیض آقا از راه می رسید حتی اگر تنها دو خط بود روی سر ما و رسانه ما جا داشت.
اینها را از هیچ مکتب و مدرسه روزنامه نگاری نیاموخته بودیم. به یاد ندارم در هیچ یک از کلاس های درسم فریدون صدیقی، یونس شکرخواه، حسین قندی یا علی اکبر قاضی زاده ما را به چنین تیزی و فرزی دیده باشند که خبری را روی هوا چنان رندانه بقاپیم و برایش یک گزارش خبری و تحلیلی پر ملاط بنویسیم. فرقی نمی کرد چه فرموده باشید ما در هر صورت ایفای وظیفه می کردیم. مثلا بعد از اظهار نظر شما راجع به فلان پیشرفت تکنولوزی گرفته تا تاسف تان از فلان فعالیت سیاسی و فرهنگی، این ما بودیم که دوره می افتادیم میان نماینده های مجلس و محفل سیاسی با یک سوال روشن: ارزیابی شما از بیانات اخیر آقا چیست؟ و بعد خبر اعظم مان، بازتاب گسترده فرمایشات مقام معظم رهبری در محافل سیاسی بود. کسی از کار اگر در می رفت فردا کل کار را از ما می گرفتند پس چه عشقی بالاتر از عشق ما مجنونان به نویسندگی و روزنامه نگاری سراغ دارید که برای ماندن و نفس کشیدن و توقیف نشدن مجبور بودیم برای هر نفس شما صد قصه بسازیم برای هر شک شما هزار شعر بسراییم تا بدتان نیاید از این پایگاه های دشمن و ما را با خاک یکسان نکنید.
حضرت آقا!
یادم هست آن روز که ما را با واژه بی نظیرتان به لجن پراکنی متهم کردید ما حتی آن روز هم در ساختمان های کوچک روزنامه هایمان بال بال می زدیم تا لجن مورد نظری که از دهان مبارک شما تقدیم ما شد به جا و به موقع بنشیند روی پیشانی ما جا بگیرد در بالاترین نقطه روزنامه تا حسابی در خورمان باشد و خاطر و خیال شما نیز آسوده باشد که ما لجن پراکنان در خبرپراکنی آن شب دست از پا خطا نکرده ایم و فردا صحبت های گهربار شما در تمام کوچه پس کوچه های کشور خوب پراکنده شده باشد.
دیدید چه رعیتان سر به راهی هستیم که درد آورترین و دشوار ترین کلمات تان را هم بی منت به سینه می چسبانیم و در صفحه آرایی هم هرگز شیطنت نمی کنیم تا مبادا تنها کمی از غلظت آنچه بر ما تاخته بودید کم شود؟ اصلا در تمام سالهای آقایی تان، حتی یک بار دیده اید که در تمام کشور کسی یک خط ناچیز در حاشیه روزنامه ای نوشته باشد و یک اما و اگر کوچک از ما در هیچ یک از روزنامه های داخلی خوانده اید که شکی بر شرح آنچه شما فرموده اید روا بدارد؟ بی شک نه. می پندارید اینها هم بر آمده از هوا و فتوای قلب ما بود؟ بگذار باز هم صادقانه عرض کنم ؛نه، که ما به بودن به از نبود شدن می اندشیدیم، خاصه در بهار و باورمان این بود که سالها آقایی را بی نقد و نقب منتشر ساختن، خود بهترین شیوه نقد تمام آقایان جهان است. مردم و ملت هیچ کجای جهان هنوز آنقدر کور و کر نشده اند که چشم و چنته شان تنها با نوشته و گفته جماعتی پر شود که زیر شمشیر داموکلس نفس می کشند.
حتما یادتان هست ما بی آنکه خودمان چیزی گفته باشیم نامه ۱۲۱ نماینده مجلس مورد تایید شورای نگهبان تحت نظارت آقا را منتظر کردیم، فردا روی میز های تحریریه، شکم های خالی مان را ضرب گرفته بودیم و ساز بیکاری های مکررمان را کوک می کردیم و دنبال این نشریه و آن نشریه برای پی کار و باری می گشتیم. در جوانی خامی کردیم و روی دیوار های شهر یک بی احترامی مختصر سه کلمه ای به آقا کردیم، علاوه بر یک سال زندان تعلیقی به اتهام توهین به رهبری، تمام آینده و پیری مان را هم در آن کشور باختیم و چهار سال که در مجلس خبرنگار بودیم هر روز به عنوان مهمان با یک کاغدی که به امضای روزانه می رسید عبور و مرور در راهروهای پارلمان میسر می شد و عاقبت هم هیچ جواب مثبتی از وزارت اطلاعات حامی امنیت ملی، استعلام نشد به خاطر همان سه کلمه شعار در نوزده سالگی، تا خود سی سالگی از درس و مدرسه و مجلس رانده شدیم.
از جنس نسل من کم نیستند آنانی که در روزنامه ها شان پا به پای کلمات از راه رسیده از بیت آقا دویدند تا با انتشار برجسته شما در بهترین جای روزنامه، بهترین شیوه روزنامه نگاری در جهان سوم را مشق کنند. ما آنقدر به دنباله نامتان اعظم و معظم و حضرت افزودیم تا آنکه عاقبت خودتان ملت خودشان دست به کار شدند. از همان روز که به نام دفاع از دولت، دل ملتی خون شد، همه آن الفاظ و صفات کشدار پشت نام آقا را خودشان به کمک بیانات این جمعه و آن جمعه تان، حذف کرده اند و بر دیوارهای شهر جور دیگری نوشته اند.
من که از روزنامه شیخ مهدی کروبی رانده و مانده ام اما باقی همکارانم این روزها هرچقدر هم مجبور باشند ادب و قانون نیم بند میهن هزارپاره شان را پایبندی کنند و در گوشواره و بالای روزنامه، آقایی تان را به گزارش مردم برسانند با دیوارهای شهر که به روزنامه های واقعی ایران بدل شده اند چه می کنید؟ گیریم ما هنوز به ماندن و از دست ندادن می اندیشیم و آقا خطابتان می کنیم با مردمی که چیزی برای ازدست دادن ندارند و بر دیوارهای شهر نامتان را طور دیگری می نویسند و دیکتاتور ها را امر به معروف و نهی از منکر می کنند، چه خواهید کرد؟ برای جامعه ای که مردمش رونامه نویس شده اند و همه دیوارهای شهرش به صفحات روزنامه تبدیل شده است نمی توان یک مدعی المعموم خیالی گمارد. مرتضوی برای اهل رسانه جواب می داد اما برای اهل خانه صد مرتضوی هم دیگر جواب نمی دهد. اگر در تمام این سالها ما روزنامه نگاران به حکم دادستان معروف و محبوب حضرت آقا متهم به تشویش اذهان عمومی بوده ایم امروز عموم مردم خودشان مشغول تشویش ادهان آقای شهرشان هستند و آنکه دلش مشوش شده عموم نیستند خواص اندکی هستند که هنوز باورشان نمی شود که دیگر آقای معظم ایران نیستند که شاید آقای ویران یک سرزمین معظم اند. آقایی که خود به ویرانی خویش برخاسته است ورنه در همین نشریه اینترنتی روز، بی سایه سانسور و دادستان هم تا همین دیروز کسی حرمت آقا به این اندازه که خود این روزها به نام دفاع از احمدی نژاد دارد می شکند، نمی شکست.
آقای خامنه ای!
از همین راه دور لکنت زبانم ببین! با اینکه فرسنگ ها از خانه دور مانده ام و مسافر موقت دیار غربتم اما ترس، چنان در من نهادینه شده که اگر همین چند کلام را هم قرار بود کمی نزدیکتر به شما بر زبان جاری سازم، لکنت ام رسوایم می کرد. حالا در حیرتم از شجاعت ملتی که در حوالی شما، چگونه بی لکنت، کمر همت به خلق روزنامه های دیواری بسته اند و به همان اندازه که شما ترسیده اید آنها نترس شده اند و بر دیوارهای شهر مشق می کنند پایان یک «آقا» را.
*********** ************* *************
نفوذ و رخنه مستقیم موج ژرف اعتراضات جنبش سبز در بیت رهبری در پی ملاقات نخبگان جوان
شش آبان ماه برای ملاقات با رهبری از طرف بنیاد ملی نخبگان به بیت رهبری رفتم.طبق روال همیشگی این گونه دیدار ها،تعداد معدودی از نخبگان از میان جمع هزار نفری نخبگان حاضر در بیت برای صحبت در حضور رهبر انتخاب می شوند که البته هیچ مشخص نیست ملاک این گزینش ها چیست؟در ابتدای مجلس این افراد منتخب به بیان گفته های خود می پردازند و پس از آن جناب رهبر باید به پاسخ گویی بپردازد.در دیداری که در روز ۶ آبان ماه انجام شد،حدود ۵ نفر از این نخبگان گزینش شده که تقریبا همگی جان بر کف رهبر بودند،صحبت هایی کردند و پس از آن جناب رهبر پرسیدند آیا شخص دیگری هم مانده که صحبت کند؟از میان جمع نخبگان جوانی بلند شد و گفت گرچه نام من در لیست افراد منتخب برای صحبت نیست اما حرف هایی دارم.وی که یکی از دانشجویان نخبه رشته ریاضی در دانشگاه صنعتی شریف است پس از کسب اجازه از جناب خامنه ای حول ۴ محور اصلی صحبت هایی کرد که خلاصه آن از این قرار است:“۱/نخبگان انتخاب شده برای صحبت در حضور رهبر به معنای واقعی کلمه نمایندگان دیگر نخبگان نیستند چرا که از جانب خود نخبگان برگزیده نشده اند و حرف های آن ها صرفا مربوط به رشته شخصی خودشان است.(این سخن با تشویق اکثر نخبگان حاضر در بیت رو به رو شد و نشان داد حرف دل دیگران نیز بوده)۲/اعتراض به عملکرد صدا و سیما در ناقص نشان دادن حقایق اوضاع کشور و جانب گیری واضح و علنی و انتقاد به اینکه چرا با وجود انتخاب ریاست صدا و سیما توسط رهبر،ایشان نظارت مبسوط و کافی را در این زمینه اعمال نمی کنند.و دیگر اینکه چرا به سران اعتراضات اخیر اجازه دفاع در مقابل دوربین های صدا و سیما داده نمی شود.۳/بیان این حقیقت که هیچ گاه هیچ کس از خانواده مطبوعات و یا حتی مردم عادی نتوانسته و یا جرات نکرده است که به عملکرد رهبر اعتراض و یا انتقادی بکند.و ارائه این پیشنهاد که باید نشست ها و دیدار هایی با اعضای مطبوعات ترتیب داده شود تا آن ها بتوانند نقد های خود را در قالب جملات محترمانه به روند عملکرد رهبری اعلام دارند.۴/اعتراض به شدت خشونت های اعمال شده توسط نیروهای ویژه و لباس شخصی نسبت به معترضان حوادث پس از انتخابات که در قالب یک مثال مطرح شد:” پدر خانواده ای ممکن است فرزندان خود را به صورت فیزیکی تنبیه کند.اگر برادر بزرگ خانواده،برادر کوچکتر خود را بزند در تقصیر او شکی نیست اما از تقصیر بزرگ پدر خانواده که الگوی برادر بزرگتر بوده،هیچ کم نمی شود.”
در حین گفته های این جوان دلیر ایرانی،برخی از نخبگان بسیجی و ولایتی سعی داشتند با فرستادن صلوات(از نوع وحشیانه و کوبنده)،صحبت های او را خاتمه بخشند که جناب خامنه ای اجازه دادند جوان صحبت های خود را کامل بیان کند.پس از اتمام گفته های او،جمع نه چندان کمی از نخبگان، وی را برای مدت طولانی تشویق کردند که البته جناب خامنه ای از آن به عنوان “جو برخاسته پس از جنجال” یاد کرد.نخبگان بسیجی هم بیکار ننشستند و شعار های توهین آمیزی(مرگ بر ضد ولایت فقیه)سر دادند.صد دریغ، که نمی شد گفنه های تلخ در عین حال شیرین آن جوان دوست داشتنی را با دوربینی جز از دوربین صدا و سیما ثبت کرد!و صد درود بر او که شجاعتش ستودنی است!بر او که توانست چیزی حدود ۳ برابر دیگر نخبگان صحبت کند.نا گفته نماند که صدا و سیما نه تنها بخش صحبت های جوان معترض را نشان نداد، بلکه به کلی صحبت های نخبگان را حذف کرده و فقط پاسخ های جناب رهبر را پخش کرد.خدا داند ملتی که این برنامه را از تلوزیون دیدند از کجا باید سوالات این پاسخ های داده شده را می دانستند.در آخر،برای من گرچه حضور در چنین دیداری در ابتدا تناقض برانگیز و خفت بار می نمود،اما حال،از بودنم در آنجا و شنیدن آن حرف ها که عمق فاجعه به وقوع پیوسته در میان جامعه ایران را نشان می دهد،خوشحالم!باشد تا چنین مردمان غیوری تا همیشه در میانمان بزی اند….!و اما خامنه ای در کل صحبت هایش بک جمله را راست گفت:“جوان نسل امروز را نمی توان متوقف کرد!”
ل/ش

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

0 نظرات ::

طراحی شده توسط ندای ایران زمین