سبزها و استراتژی "هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران"
۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه
اینکه عده ای در کشور مخالف سیاست های نظام در خصوص قضیه فلسطین و لبنان باشند، امری طبیعی است.طبیعتا مخالفان ،حق اعلام نظر خود را نیز دارند و لذا فارغ از ارزشگذاری و قضاوت درباره درستی یا نادرستی موضع مخالفان در این باب ، باید تصریح داشت که اگر کسی چنان شعاری بدهد از منظر آزادی بیان و بهره مندی از حق اعتراض اش، حرجی بر او نیست.
عصرایران- هر چند از روز قدس و رویدادهای مربوط به راهپیمایی آن، مدت ها می گذرد، اما کنش ها و واکنش های مربوط به شعارهای سرداده شده در آن ادامه دارد که در آخرین مورد، آقای علی لاریجانی، از شعارهایی مانند "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" انتقاد کرده و گفته است: اینها شعارهایی نبود که از ام القرای اسلامی بیرون بیاید زیرا اینگونه شعارها عزت اسلام را مخدوش می کند.
البته طرفین قضیه انتخابات و حوادث بعد از آن، از این شعار، برداشت های خاص خود را داشته اند ولی فارغ از اینکه آنها چه می گویند و از این شعار یا نقد آن، چه بهره ای برای خود متصور هستند می توان نکاتی را بر سبیل عقل و انصاف مورد اشاره قرار داد:
1- اینکه عده ای در کشور مخالف سیاست های نظام در خصوص قضیه فلسطین و لبنان باشند، امری طبیعی است.
یک نظام مردم سالار، با وجود مخالفانش شکل می گیرد و معنا می یابد والا جامعه ای که فقط یک صدا داشته باشد، هرگز نمی تواند دموکراسی محور باشد.
طبیعتا مخالفان ،حق اعلام نظر خود را نیز دارند و لذا فارغ از ارزشگذاری و قضاوت درباره درستی یا نادرستی موضع مخالفان در این باب ، باید تصریح داشت که اگر کسی چنان شعاری بدهد از منظر آزادی بیان و بهره مندی از حق اعتراض اش، حرجی بر او نیست.
2- اگر شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" نه متعلق به برخی افراد با گرایش های خاص خودشان که مربوط به کلیت "جنبش سبز" باشد، آنگاه باید از منظر دیگر این شعار را نگریست.
مروری بر سیاست های اعلامی رهبران و رسانه های جنبش سبز نشان می دهد که این جریان مدعی ظلم ستیزی، عدالت گرایی و تبعیض زایی است.همچنین این جنبش تاکید دارد که طرفدار حفظ منافع ملی ایران در سطح بین المللی است.حال این رویکردهای اعلامی را با شعار "نه غزه، نه لبنان..." می سنجیم و این سوال را مطرح می کنیم که مگر آنچه در غزه و لبنان بر اثر ستمگری های اسراییل می گذرد، مصداق عینی ظلم و بی عدالتی تبعیض نیست؟!
آیا می توان با «تز» و «پز» ستم ستیزی به میدان آمد و ظلم تاریخی و مستمری که در فلسطین و لبنان علیه "انسان ها" روا می شود را نادیده گرفت؟
شاید گفته شود که توان جنبش سبز، معطوف به اصلاح مناسبات داخل کشور و رفع ستم هایی است که از رهگذر تبعیض ها و قانون گریزی ها در داخل صورت می گیرد که از جمله می توان به ماجرای تلخ کهریزک اشاره داشت.
این توجه به داخل، البته پسندیده است و طبیعتا اولویت دارد بر نگاه به خارج مرزها. اما اگر قرار است نگاه به داخل باشد و فعلا کاری به آن سوی مرزها و ستم هایی که در جهان روی می دهد نداشته باشیم، بهتر است ظلم ستیزی در خارج را نیز نفی نکنیم. به بیان بهتر، در مناقشه اسراییل و فلسطین، که از منظر ما نزاع ظالم و مظلوم است، یا باید طرفدار یکی از دو طرف باشیم و یا اگر اشتغالات دیگری از جمله مسایل داخلی داریم، عجالتا سکوت کنیم نه اینکه به گونه ای موضع گیری نماییم که خوشایند طرف ظالم ماجرا باشد.
حتی اگر فارغ از مسایل سیاسی، و از زاویه انسانیت به موضوع بنگریم، روا نیست به طرف مظلوم "نه" بگوییم و اگر به ستمدیده نیز "آری" نمی گوییم و حمایتش نمی کنیم ، دستکم سکوت پیشه نماییم.
مخلص کلام آنکه نه گفتن به مظلوم، با آرمان های اعلامی جنبش سبز همخوانی ندارد و آنچه در این شعار مستتر است، پارادوکسی است که نشان از گسست آشکار میان آرمان ها و شعارها دارد.
3- فراموش نکنیم که بزرگترین چالش امنیتی برای ما در منطقه، اسراییل است. از این رو، اگر در غزه یا لبنان سرمایه گذاری می کنیم، در واقع خط مقدم تقابل بین ایران و اسراییل را در نقاطی دورتر از مرزهایمان قرار می دهیم. البته این به معنای سوءاستفاده از فلسیطینیان یا لبنانی ها برای دفع شر اسراییل نیست زیرا خود آنها نیز در جبهه مقابل اسراییل قرار دارند و لذا هم پیمانی ایران با آنان، بر مبنای نفع مشترکی است که از یک سو، خط مقدم تقابل با اسراییل را تقویت می کند و از سوی دیگر، اسراییل را در درون خویش مشغول نگه می دارد تا نتواند با فراغ بال، سراغ ایران بیاید.
بنابراین، اگر شعار جانم فدای ایران سر می دهیم - که باید هم اینگونه باشد- باید آن را بر محور منافع ملی نیز استوار کنیم.
در تقابل جبهه ضد اسراییلی علیه صهیونیست ها، هر چند ایران هزینه های مادی فراوانی را متحمل می شود، اما انصاف باید داشت که هم پیمانان ما در خط مقدم این نبرد، جانشان را فدا می کنند.
4- وقتی دولت چین، مسلمانان این کشور را سرکوب کرد و صدها نفر از آنان را بی رحمانه کشت، منتقدان دولت، خرده گرفتند که چرا ایران از مسلمانان چین حمایت نمی کند؟ و بدین ترتیب باب حمله ای علیه دولت گشودند. حال چگونه است که حمایت از مسلمانان فلسطین و لبنان که آنها هم تحت ستم هستند، مورد انتقاد قرار می گیرد؟
این دوگانگی رفتاری، نمی تواند برای جنبشی که داعیه روشنفکری و منطق مداری و عقل اندیشی دارد چندان پسندیده باشد.
5- اگر جنبش سبز بگوید "هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران"، هم بر داعیه ستم ستیزی اش خدشه وارد نمی شود، هم اسراییلی ها که در ستمگری شان تردیدی نیست از این صدایی که از ایران بلند می شود، خرسند نمی شوند و روحیه نمی گیرند و هم مخالفان این جریان نمی توانند آن را متاثر از خط صهیونیسم و نظایرش بدانند و به هزار عنوان دیگر متهم اش کنند.
"هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران" هم در برگیرنده رویکردهای ستم ستیزانه است، هم متضمن دوستی و عشق به وطن است و هم حاوی منافع ملی ایران است از منظر مسایل راهبردی.
بی گمان، جامعه ای که به شعر بنی آدم "سعدی" افتخار می کند و همه انسان ها را عضوی از یک پیکر می داند که چون عضوی از آن به درد آید، دیگر عضوها را طاقت و قرار نمی ماند، هرگز نمی تواند بر روی ظلم های ضد بشری که در سرزمین های اشغالی علیه عده ای انسان روا می شود، چشم ببندد و در همان حال، داعیه ظلم ستیزی هم داشته باشد.
این تناقض بزرگی است که متاسفانه در هر دو جناح کشور وجود دارد: یکی بر کاستی های داخلی چشم می بندد و فقط از ستم های اسراییل علیه فلسطینیان ناله سر می دهد و دیگری که مدعی مبارزه با ستم است، جنایات آشکار علیه زنان و کودکان غزه ای را نادیده می گیرد و فقط بر جناح مقابل می تازد و در این میان شاید سعدی از خود بپرسد که آیا آن شعر مشهورش را فقط برای آن سروده است که بر سردر سازمان ملل منقوش اش کنند و بس؟ شعری که باید آن را قانون اساسی انسانیت دانست:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
عصرایران- هر چند از روز قدس و رویدادهای مربوط به راهپیمایی آن، مدت ها می گذرد، اما کنش ها و واکنش های مربوط به شعارهای سرداده شده در آن ادامه دارد که در آخرین مورد، آقای علی لاریجانی، از شعارهایی مانند "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" انتقاد کرده و گفته است: اینها شعارهایی نبود که از ام القرای اسلامی بیرون بیاید زیرا اینگونه شعارها عزت اسلام را مخدوش می کند.
البته طرفین قضیه انتخابات و حوادث بعد از آن، از این شعار، برداشت های خاص خود را داشته اند ولی فارغ از اینکه آنها چه می گویند و از این شعار یا نقد آن، چه بهره ای برای خود متصور هستند می توان نکاتی را بر سبیل عقل و انصاف مورد اشاره قرار داد:
1- اینکه عده ای در کشور مخالف سیاست های نظام در خصوص قضیه فلسطین و لبنان باشند، امری طبیعی است.
یک نظام مردم سالار، با وجود مخالفانش شکل می گیرد و معنا می یابد والا جامعه ای که فقط یک صدا داشته باشد، هرگز نمی تواند دموکراسی محور باشد.
طبیعتا مخالفان ،حق اعلام نظر خود را نیز دارند و لذا فارغ از ارزشگذاری و قضاوت درباره درستی یا نادرستی موضع مخالفان در این باب ، باید تصریح داشت که اگر کسی چنان شعاری بدهد از منظر آزادی بیان و بهره مندی از حق اعتراض اش، حرجی بر او نیست.
2- اگر شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" نه متعلق به برخی افراد با گرایش های خاص خودشان که مربوط به کلیت "جنبش سبز" باشد، آنگاه باید از منظر دیگر این شعار را نگریست.
مروری بر سیاست های اعلامی رهبران و رسانه های جنبش سبز نشان می دهد که این جریان مدعی ظلم ستیزی، عدالت گرایی و تبعیض زایی است.همچنین این جنبش تاکید دارد که طرفدار حفظ منافع ملی ایران در سطح بین المللی است.حال این رویکردهای اعلامی را با شعار "نه غزه، نه لبنان..." می سنجیم و این سوال را مطرح می کنیم که مگر آنچه در غزه و لبنان بر اثر ستمگری های اسراییل می گذرد، مصداق عینی ظلم و بی عدالتی تبعیض نیست؟!
آیا می توان با «تز» و «پز» ستم ستیزی به میدان آمد و ظلم تاریخی و مستمری که در فلسطین و لبنان علیه "انسان ها" روا می شود را نادیده گرفت؟
شاید گفته شود که توان جنبش سبز، معطوف به اصلاح مناسبات داخل کشور و رفع ستم هایی است که از رهگذر تبعیض ها و قانون گریزی ها در داخل صورت می گیرد که از جمله می توان به ماجرای تلخ کهریزک اشاره داشت.
این توجه به داخل، البته پسندیده است و طبیعتا اولویت دارد بر نگاه به خارج مرزها. اما اگر قرار است نگاه به داخل باشد و فعلا کاری به آن سوی مرزها و ستم هایی که در جهان روی می دهد نداشته باشیم، بهتر است ظلم ستیزی در خارج را نیز نفی نکنیم. به بیان بهتر، در مناقشه اسراییل و فلسطین، که از منظر ما نزاع ظالم و مظلوم است، یا باید طرفدار یکی از دو طرف باشیم و یا اگر اشتغالات دیگری از جمله مسایل داخلی داریم، عجالتا سکوت کنیم نه اینکه به گونه ای موضع گیری نماییم که خوشایند طرف ظالم ماجرا باشد.
حتی اگر فارغ از مسایل سیاسی، و از زاویه انسانیت به موضوع بنگریم، روا نیست به طرف مظلوم "نه" بگوییم و اگر به ستمدیده نیز "آری" نمی گوییم و حمایتش نمی کنیم ، دستکم سکوت پیشه نماییم.
مخلص کلام آنکه نه گفتن به مظلوم، با آرمان های اعلامی جنبش سبز همخوانی ندارد و آنچه در این شعار مستتر است، پارادوکسی است که نشان از گسست آشکار میان آرمان ها و شعارها دارد.
3- فراموش نکنیم که بزرگترین چالش امنیتی برای ما در منطقه، اسراییل است. از این رو، اگر در غزه یا لبنان سرمایه گذاری می کنیم، در واقع خط مقدم تقابل بین ایران و اسراییل را در نقاطی دورتر از مرزهایمان قرار می دهیم. البته این به معنای سوءاستفاده از فلسیطینیان یا لبنانی ها برای دفع شر اسراییل نیست زیرا خود آنها نیز در جبهه مقابل اسراییل قرار دارند و لذا هم پیمانی ایران با آنان، بر مبنای نفع مشترکی است که از یک سو، خط مقدم تقابل با اسراییل را تقویت می کند و از سوی دیگر، اسراییل را در درون خویش مشغول نگه می دارد تا نتواند با فراغ بال، سراغ ایران بیاید.
بنابراین، اگر شعار جانم فدای ایران سر می دهیم - که باید هم اینگونه باشد- باید آن را بر محور منافع ملی نیز استوار کنیم.
در تقابل جبهه ضد اسراییلی علیه صهیونیست ها، هر چند ایران هزینه های مادی فراوانی را متحمل می شود، اما انصاف باید داشت که هم پیمانان ما در خط مقدم این نبرد، جانشان را فدا می کنند.
4- وقتی دولت چین، مسلمانان این کشور را سرکوب کرد و صدها نفر از آنان را بی رحمانه کشت، منتقدان دولت، خرده گرفتند که چرا ایران از مسلمانان چین حمایت نمی کند؟ و بدین ترتیب باب حمله ای علیه دولت گشودند. حال چگونه است که حمایت از مسلمانان فلسطین و لبنان که آنها هم تحت ستم هستند، مورد انتقاد قرار می گیرد؟
این دوگانگی رفتاری، نمی تواند برای جنبشی که داعیه روشنفکری و منطق مداری و عقل اندیشی دارد چندان پسندیده باشد.
5- اگر جنبش سبز بگوید "هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران"، هم بر داعیه ستم ستیزی اش خدشه وارد نمی شود، هم اسراییلی ها که در ستمگری شان تردیدی نیست از این صدایی که از ایران بلند می شود، خرسند نمی شوند و روحیه نمی گیرند و هم مخالفان این جریان نمی توانند آن را متاثر از خط صهیونیسم و نظایرش بدانند و به هزار عنوان دیگر متهم اش کنند.
"هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران" هم در برگیرنده رویکردهای ستم ستیزانه است، هم متضمن دوستی و عشق به وطن است و هم حاوی منافع ملی ایران است از منظر مسایل راهبردی.
بی گمان، جامعه ای که به شعر بنی آدم "سعدی" افتخار می کند و همه انسان ها را عضوی از یک پیکر می داند که چون عضوی از آن به درد آید، دیگر عضوها را طاقت و قرار نمی ماند، هرگز نمی تواند بر روی ظلم های ضد بشری که در سرزمین های اشغالی علیه عده ای انسان روا می شود، چشم ببندد و در همان حال، داعیه ظلم ستیزی هم داشته باشد.
این تناقض بزرگی است که متاسفانه در هر دو جناح کشور وجود دارد: یکی بر کاستی های داخلی چشم می بندد و فقط از ستم های اسراییل علیه فلسطینیان ناله سر می دهد و دیگری که مدعی مبارزه با ستم است، جنایات آشکار علیه زنان و کودکان غزه ای را نادیده می گیرد و فقط بر جناح مقابل می تازد و در این میان شاید سعدی از خود بپرسد که آیا آن شعر مشهورش را فقط برای آن سروده است که بر سردر سازمان ملل منقوش اش کنند و بس؟ شعری که باید آن را قانون اساسی انسانیت دانست:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگاردگر
عضوها را نماند قرار
ارسال به:
0 نظرات ::
ارسال یک نظر