آخرین خبرها

کودک 5 ساله ایرانی در خیابان مشغول فروش بسیکوییت

۱۳۸۹ فروردین ۱۶, دوشنبه

آقا من گدا نيستم من بيسكويت ميفروشم تا پول دربيارم ...
امروز صحنه اي رو تو شهرمان ديدم , تو شهر زير بارون و تگرگ پسر بچه اي رو ديدم كه كمتر از 5 سال داشت و گوشه ي پياده رو مشغول فروش بيسكويت و كيك بود .
در هوايي كه من با كاپشن و كلاه زير باران سرد داشتم يخ ميزدم اين پسر بچه فقط... با يك پيرهن نازك جلوي مردم ميرفت و ازشون ميخواست كه بيسكويت ازش بخرند.
شهرما پر از اين دست فروشاني است كه ميانگين سنشان كمتر از 12 سال است,يعني در سني كه كودك بايد به فكر درس و بازي هاي كودكانه باشد , شروع به دست فروشي كرده كه نان بخور و نمير زنده بودن خود را دربياورد.
باخودم فكر ميكنم اين همه فقر و نداري چرا ؟ چه كساني سهم اينها را از سرزمينم مي دزدند و به فكر جاه طلبيهاي امپراطوري اسلامي خود هستند آن هم به اسم دين و مسلماني ؟
هيچكس از گذشته و آينده آنها نميداند , شايد هم چون مشت نمونه خروار است , ميداند , مثل آنهائي كه بخاطر فقر دست به دزدي و هزار كار ديگري ميزنند بعد هم به به دار آويخته مي شوند ؟
راستي چه كسي مسبب و مسئول است؟ اين كودك امروز و جوان آينده را كه معلول فقر است , چرا بايد بالاي دار ديد ؟به راستي با آن كس كه ثروت كشور را به اسم اسلام مي چاپد و به جيب ميريزد و لابد حلال هم ميداند, چكار بايد كرد كه سهم اين كودك را دزديده است؟
خواستم كمكي بهش بكنم , انگار از نگاهم چيزي فهميد گفت آقا من گدا نيستم من بيسكويت ميفروشم تا پول دربيارم

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

0 نظرات ::

طراحی شده توسط ندای ایران زمین