پاسخ همسر شهید باکری به مدعیات ذوالنوری
۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه
همسر شهید باکری طی نامهای در پاسخ به ادعاهای مطرحشده از سوی حجتالاسلام مجتبی ذوالنوری نوشت:«تا وقتی که حرفهای ناگفته را نزده بودم خانم باکری بودم، اما الان متهم به یک عمل شرعی میشوم». متن کامل فاطمه امیرانی که در روزنامه اعتماد منتشر شده بدین شرح است:
یا ایها الذین امنوا ان جاءکم فاسق بنبافتبینوا ان تصیبوا قوما بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین (آیه شش سوره حجرات) ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر فاسقی برایتان خبری آورد نیک وارسی کنید تا مبادا به نادانی گروهی را آسیب رسانید آنگاه بر آنچه کردهاید پشیمان شوید.به راستی زینب کیست؟، دکتر شریعتی میگفت او پیامآور کربلا است و علما و بزرگانی درباره شخصیت این زن کتاب ها نوشتهاند و یقیناً هم هیچ کس نتوانسته است آن طور که باید و شاید حق مطلب را ادا کند. هر کس به اندازه فهم و وسع خویش از زینب(س) دختر علی و فاطمه میگوید. من که ادعایی ندارم میگویم زینب یک شاهد صادق بود که با صداقت تمام آنچه را دیده بود بیان کرد تا دین جدش را از انحراف نجات دهد.زندگی حمید، من و بچههایم ذرهای کوچک از یک تفکر بزرگ بود که تنها سرمایهاش صداقت، راستی و درستی بود. من یک شاهد هستم و امین همسر شهیدم بودم. بعد از شهادت حمید مخصوصاً بخش فرهنگی نظام از ما همسران شهدا توقع داشتند که باید برای انقلاب زینب وار عمل کنیم. من هیچ وقت زینب نبودم اما از باب امانت آنچه میدانستم گفتم و تا همین چند وقت پیش دائماً به هر مناسبتی فیلم مصاحبه هایم از تلویزیون پخش میشد و آقایان بسیج، گفته های مرا مرتب به صورت کتاب و سی دی در اختیار نسل جوان قرار می دادند. تا شش ماه قبل من خانم باکری بودم. تا آنکه آن خاطراتی که نباید گفته میشد را نیز گفتم و مقبول نیفتاد، و من را نیز به دایره غیرخودیها فرستادند، الهی شکر که خوب زندگی کردهام و جرم دیگری برایم پیدا نکردهاند. آنچه آقای ذوالنوری مرا به آن متهم میکند یک عمل شرعی است که البته من موفق به انجامش نشدهام.من به شهادت اطرافیانم در همه حال با حمید باکری زندگی میکنم و هنوز هم به حرف و سفارش او عمل میکنم و فقط از او حساب میبرم و او را بهترین هدیه خداوند در زندگی خود میدانم. عشق حمید و عشق فرزندان او معاملهای است که در مقابل همه دنیا و مافیها کردهام و واقعاً تاکنون از این معامله پشیمان نیستم و همین ها باعث می شود بتوانم این دنیایی را که هیچ وابستگی به آن ندارم، تحمل کنم. نمیدانم این آقایان و امثالهم این واژهها را درک میکنند؟،من از منظر مردم صادق، خانم باکری هستم و خواهم بود این خانم باکری بودن مثل دیدگاه آقایان برای من هیچ نفع دنیایی ندارد و نخواهد داشت. هرگاه حرفی به درستی و از سر وظیفه میزنم زندان دنیا برایم تنگتر میشود. اما این آقایان برای دنیایشان حرف میزنند، در حالی که آخرتشان را از دست میدهند،من نه به عنوان همسر شهید باکری بلکه از جانب همسران شهدا چه آنها که ازدواج کردهاند و چه آنها که نکردهاند، معتقدم به امثال این آقایان باید گفت آیا همسر شهیدی که ازدواج کرده است دیگر وابسته به شهید نیست؟ آیا این توهینی به خانواده شهدا نیست؟ آیا همسران شهدایی که فرزندان آنها را بزرگ کردهاند، دیگر اعمال و گفتارشان قابل اعتنا نیست، شهید یک ارزش است و هیچ همسر شهیدی از این ارزش جدا نمیشود. شاید آقای ذوالنوری با از دست دادن شهدا، نسبتی بین خود و آنها نبیند، اما خانوادههای شهدا و همسرانشان حتی آنها که ازدواج کردهاند خود را متعلق به شهدا میدانند و به تاسی از زینب کبری وظیفه و تکلیف خویش را ادامه رسالت شهدا میدانند، چه به مذاق بعضیها خوش بیاید و چه نیاید.وقتی در جمهوری اسلامی افرادی در لباس روحانیت گاهی به اسم قربانی، گاهی به اسم ذوالنوری به راحتی ضداخلاقیترین و ضد و نقیضترین رفتارها را نشان میدهند، نمی دانم چگونه برای فرزندانم توجیه کنم. ما که هر وقت خواستیم از اسلام بگوییم، از اخلاق پیامبر که به کمک آن توانست دین را گسترش دهد، گفتیم نه از باتوم و چماق و تکنولوژی هستهای. ما از صداقت پیامبر گفتیم و نه از دروغ و حرفهای متناقض سیاستپیشگان.امثال این آقایان در رفتار و کردار و گفتارشان دچار تناقض هستند. این آقا حتی اسمش نیز با عملش در تضاد است چون ظاهراً ایشان صاحب تاریکیها هستند و نه نور. و اصرار دارند این تاریکیها را با دیگران تقسیم کنند، چون گناه آشکار انجام میدهند. ای کاش ایشان به فرموده علی(ع) پیش از حرف زدن کمی تحقیق میکردند تا در گرداب دروغگویی اطرافیان شان گرفتار نشوند. من میخواستم از ایشان به دادگاه ویژه روحانیت شکایت کنم ولی امید به اجرای عدالت در جو کنونی ندارم. ایشان را نخواهم بخشید و به خدا خواهم سپرد. به قول حمید «بو قیامتین دردینهای یر»غاین به درد قیامت میخورد.بهتر است آقای ذوالنوری و امثال شان برای روز قیامت خود از خداوند متعال و رسول گرامی به خاطر کلماتی که بر زبان رانده اند طلب بخشش و در رسانه ها از همه همسران معظم شهدا عذرخواهی و طلب حلالیت نمایند. گرچه یقین دارم بعضی ها به علت دور بودن از رحمت الهی هرگز چنین توفیقی را نخواهند یافت.جا دارد بخشی از فرمایشات امام به مناسبت روز زن در تاریخ ۶۱/۱/۲۵ را جهت اطلاع این آقایان که قرار است خط امام را حفظ کنند، بیان کنم؛ «هم اکنون یک نصیحت مخلصانه و پدرانه به بانوانی که جوانند و همسران شان به لقاء الله پیوسته اند، می نمایم که از ازدواج، این سنت ارزنده الهی سر باز نزنند و با ازدواج خود یادگارهایی چون خود، مقاوم و ارزنده به جای گذارند و به وسوسه بعضی اشخاص بی توجه به صلاح ها و فسادها گوش فرا ندهند.» ضمناً من از همه دروغگویان فتنه گر و منافق بیزارم چرا که بین مردم با دروغ هایشان نفاق انداخته اند. زیرا شهدایی که با آنان همنشین بودهام از صادقان و صالحان بودهاند و من نیز ان شاءالله هم پیمان آنان خواهم بود.
یا ایها الذین امنوا ان جاءکم فاسق بنبافتبینوا ان تصیبوا قوما بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین (آیه شش سوره حجرات) ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر فاسقی برایتان خبری آورد نیک وارسی کنید تا مبادا به نادانی گروهی را آسیب رسانید آنگاه بر آنچه کردهاید پشیمان شوید.به راستی زینب کیست؟، دکتر شریعتی میگفت او پیامآور کربلا است و علما و بزرگانی درباره شخصیت این زن کتاب ها نوشتهاند و یقیناً هم هیچ کس نتوانسته است آن طور که باید و شاید حق مطلب را ادا کند. هر کس به اندازه فهم و وسع خویش از زینب(س) دختر علی و فاطمه میگوید. من که ادعایی ندارم میگویم زینب یک شاهد صادق بود که با صداقت تمام آنچه را دیده بود بیان کرد تا دین جدش را از انحراف نجات دهد.زندگی حمید، من و بچههایم ذرهای کوچک از یک تفکر بزرگ بود که تنها سرمایهاش صداقت، راستی و درستی بود. من یک شاهد هستم و امین همسر شهیدم بودم. بعد از شهادت حمید مخصوصاً بخش فرهنگی نظام از ما همسران شهدا توقع داشتند که باید برای انقلاب زینب وار عمل کنیم. من هیچ وقت زینب نبودم اما از باب امانت آنچه میدانستم گفتم و تا همین چند وقت پیش دائماً به هر مناسبتی فیلم مصاحبه هایم از تلویزیون پخش میشد و آقایان بسیج، گفته های مرا مرتب به صورت کتاب و سی دی در اختیار نسل جوان قرار می دادند. تا شش ماه قبل من خانم باکری بودم. تا آنکه آن خاطراتی که نباید گفته میشد را نیز گفتم و مقبول نیفتاد، و من را نیز به دایره غیرخودیها فرستادند، الهی شکر که خوب زندگی کردهام و جرم دیگری برایم پیدا نکردهاند. آنچه آقای ذوالنوری مرا به آن متهم میکند یک عمل شرعی است که البته من موفق به انجامش نشدهام.من به شهادت اطرافیانم در همه حال با حمید باکری زندگی میکنم و هنوز هم به حرف و سفارش او عمل میکنم و فقط از او حساب میبرم و او را بهترین هدیه خداوند در زندگی خود میدانم. عشق حمید و عشق فرزندان او معاملهای است که در مقابل همه دنیا و مافیها کردهام و واقعاً تاکنون از این معامله پشیمان نیستم و همین ها باعث می شود بتوانم این دنیایی را که هیچ وابستگی به آن ندارم، تحمل کنم. نمیدانم این آقایان و امثالهم این واژهها را درک میکنند؟،من از منظر مردم صادق، خانم باکری هستم و خواهم بود این خانم باکری بودن مثل دیدگاه آقایان برای من هیچ نفع دنیایی ندارد و نخواهد داشت. هرگاه حرفی به درستی و از سر وظیفه میزنم زندان دنیا برایم تنگتر میشود. اما این آقایان برای دنیایشان حرف میزنند، در حالی که آخرتشان را از دست میدهند،من نه به عنوان همسر شهید باکری بلکه از جانب همسران شهدا چه آنها که ازدواج کردهاند و چه آنها که نکردهاند، معتقدم به امثال این آقایان باید گفت آیا همسر شهیدی که ازدواج کرده است دیگر وابسته به شهید نیست؟ آیا این توهینی به خانواده شهدا نیست؟ آیا همسران شهدایی که فرزندان آنها را بزرگ کردهاند، دیگر اعمال و گفتارشان قابل اعتنا نیست، شهید یک ارزش است و هیچ همسر شهیدی از این ارزش جدا نمیشود. شاید آقای ذوالنوری با از دست دادن شهدا، نسبتی بین خود و آنها نبیند، اما خانوادههای شهدا و همسرانشان حتی آنها که ازدواج کردهاند خود را متعلق به شهدا میدانند و به تاسی از زینب کبری وظیفه و تکلیف خویش را ادامه رسالت شهدا میدانند، چه به مذاق بعضیها خوش بیاید و چه نیاید.وقتی در جمهوری اسلامی افرادی در لباس روحانیت گاهی به اسم قربانی، گاهی به اسم ذوالنوری به راحتی ضداخلاقیترین و ضد و نقیضترین رفتارها را نشان میدهند، نمی دانم چگونه برای فرزندانم توجیه کنم. ما که هر وقت خواستیم از اسلام بگوییم، از اخلاق پیامبر که به کمک آن توانست دین را گسترش دهد، گفتیم نه از باتوم و چماق و تکنولوژی هستهای. ما از صداقت پیامبر گفتیم و نه از دروغ و حرفهای متناقض سیاستپیشگان.امثال این آقایان در رفتار و کردار و گفتارشان دچار تناقض هستند. این آقا حتی اسمش نیز با عملش در تضاد است چون ظاهراً ایشان صاحب تاریکیها هستند و نه نور. و اصرار دارند این تاریکیها را با دیگران تقسیم کنند، چون گناه آشکار انجام میدهند. ای کاش ایشان به فرموده علی(ع) پیش از حرف زدن کمی تحقیق میکردند تا در گرداب دروغگویی اطرافیان شان گرفتار نشوند. من میخواستم از ایشان به دادگاه ویژه روحانیت شکایت کنم ولی امید به اجرای عدالت در جو کنونی ندارم. ایشان را نخواهم بخشید و به خدا خواهم سپرد. به قول حمید «بو قیامتین دردینهای یر»غاین به درد قیامت میخورد.بهتر است آقای ذوالنوری و امثال شان برای روز قیامت خود از خداوند متعال و رسول گرامی به خاطر کلماتی که بر زبان رانده اند طلب بخشش و در رسانه ها از همه همسران معظم شهدا عذرخواهی و طلب حلالیت نمایند. گرچه یقین دارم بعضی ها به علت دور بودن از رحمت الهی هرگز چنین توفیقی را نخواهند یافت.جا دارد بخشی از فرمایشات امام به مناسبت روز زن در تاریخ ۶۱/۱/۲۵ را جهت اطلاع این آقایان که قرار است خط امام را حفظ کنند، بیان کنم؛ «هم اکنون یک نصیحت مخلصانه و پدرانه به بانوانی که جوانند و همسران شان به لقاء الله پیوسته اند، می نمایم که از ازدواج، این سنت ارزنده الهی سر باز نزنند و با ازدواج خود یادگارهایی چون خود، مقاوم و ارزنده به جای گذارند و به وسوسه بعضی اشخاص بی توجه به صلاح ها و فسادها گوش فرا ندهند.» ضمناً من از همه دروغگویان فتنه گر و منافق بیزارم چرا که بین مردم با دروغ هایشان نفاق انداخته اند. زیرا شهدایی که با آنان همنشین بودهام از صادقان و صالحان بودهاند و من نیز ان شاءالله هم پیمان آنان خواهم بود.
ارسال به:
0 نظرات ::
ارسال یک نظر